جدول جو
جدول جو

معنی چهک - جستجوی لغت در جدول جو

چهک
(چَ هََ)
دهی است از دهستان لادیز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان در 15هزارگزی جنوب میرجاوه و 8هزارگزی جنوب راه فرعی میرجاوه به خاش واقع است، 150 تن سکنه دارد، از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات. پنبه، لبنیات است، شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. سکنه از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
چهک
(چَ هََ)
مخفف چاهک. چاه کوچک. چاه خرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چوک
تصویر چوک
(دخترانه)
چشمه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهرک
تصویر چهرک
(دخترانه)
نام شخصی در کتیبه کعبه زرتشت که از ولازمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهک
تصویر بهک
(پسرانه)
نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(چَ کَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. در 6 هزارگزی جنوب باختری بیرجند واقع است. جلگه و معتدل است. 286 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، ابریشم و میوه است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ هََ)
دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان در 8هزارگزی شمال باختر زابلی کنار راه مال رو زابلی به ایرانشهر واقع است، 100 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش خرما، ذرت و غلات است. شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شاید انبار و جای نگهداری چوب و چیزهای دیگر باشد: چهکره هائی که مملو از بان بود از رسیدن شرار اخگر بیکبار آتش گرفته... زیاده بر هزار نفر... را سوخته. (مجمل التورایخ گلستانه)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. در 100هزارگزی شمال باختری بیرجند سر راه مالرو عمومی شوسف واقع است، دامنه و گرمسیر است و 220 تن سکنه دارد از قنات آبیاری میشود محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. در 40هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و 6 هزارگزی جنوب باختری گل دره واقع و معتدل است و 262 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و انجیر. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ شَ وَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. در36هزارگزی شمال باختری بیرجند واقع است. دامنه و گرمسیر است، 311 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ دَ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. در 4هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 19هزارگزی شمال خاوری گل واقع است. کوهستانی و معتدل است 96 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. در 24هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است. دامنه و معتدل است و 916 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، بنشن و انواع میوه است شغل اهالی زراعت و مالداری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، در61هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است. کوهستانی و معتدل است و 214 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. مزرعۀ حسین آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. در 60هزارگزی جنوب بیرجند واقع است. ازقنات آبیاری میشود و محصولش غلات و انواع میوه است. کلاته اصغر جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاک
تصویر چاک
شکاف، تراک، رخنه، شکافی بدرازا در جامه و تن و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگک
تصویر چگک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغک
تصویر چغک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی است از موسیقی. گنجشک چغک
فرهنگ لغت هوشیار
دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدر سه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک میباشد. کفچه دیگ کفگیر، انگشت وسطی بنصر. طناب ابریشمی، کلافه (ریسمان ابریشم)، کاسه چوبین، دلو برای آب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمک
تصویر چمک
قوت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهر
تصویر چهر
صورت، روی رخسار، سیما، منظر، وجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهل
تصویر چهل
چهار بارده سی بعلاوه ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل ورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهک
تصویر بهک
مرضی است که در آن پوست بدن آدمی سفید شود بهق
فرهنگ لغت هوشیار
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چزک
تصویر چزک
خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چژک
تصویر چژک
خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهک
تصویر زهک
کوفتن، خاک برخیزاندن باد شیر زنان یا جانوران نو زاییده آغوز فله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهک
تصویر رهک
کار نیک، سخت سودن، سخت گادن، ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهک
تصویر دهک
آس کردن، شکستن، نزدیکی با زن، جمع دهوک، شکننده ها آس کننده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است سفید جذب کننده رطوبت و آن از پخته شدن سنگ مخصوصی که آنرا سنگ آهک نامند در حرارت 950 درجه بدست آید. چون روی آن آب بریزند از هم پاشیده شود و حرارت ایجاد کند. آهک را برای محکم کردن ساختمان با ملاط و شفته و ساروج مخلوط کنند اکسید کلسیوم، نوره واجبی تنویر. یاآهک بادآنچه آهک خوب از سنگهای کوچک. یا آهک چارو. یا آهک رنده. آهکی که تیزی و قوت آن باقی باشد مکلس مقابل آهک کشته آهک مخلوط بخاکستر و لوئی که بدان حوض و خزانه حمام و مانند آنرا اندایند آهک چارو سارو. یا آهک کشته . آهکی که قوت وحدت آن بمرور زمان یا مجاورت رطوبت از میان رفته باشد یا آهک نوره. نوره واجبی تنویر. یا آهک نوشادر. نوره واجبی. یا مثل آهک. سخت متلاشی سخت از هم پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زرنگ، شوخ آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. کوچک خرد حقیر، شوخ مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرک
تصویر چرک
خلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکه
تصویر چکه
قطره
فرهنگ واژه فارسی سره