جدول جو
جدول جو

معنی چهریق - جستجوی لغت در جدول جو

چهریق
(چَ)
یکی از قلاع خوی میباشد و مدتی سیدعلی محمد باب مقتدای طایفۀ بابیه... در آن قلعه مأخوذ و موقوف بود. (مرآت البلدان ج 4 ص 302). دهی است از دهستان چهریق بخش سلماس شهرستان خوی. در 19500 گزی جنوب باختری سلماس واقع است. تا سلماس راه ارابه رو و 200 تن سکنه دارد. از رود خانه زولا آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) : مقرر شدکه سید را از قلعۀ چهریق به شهر تبریز آورند... سید باب را از چهریق به تبریز آوردند و در مقام تحقیق حال او برآمدند. (روضهالصفای ناصری ج 10). سیدعلی محمد شیرازی ملقب به باب مدتی در این قلعه زندانی بوده است. سابقاً مجملی از دعوی سیدعلی محمد شیرازی ملقب به باب و خلفای او در فارس و مکالمۀ نظام الدوله حسین خان صاحب اختیار آن ملک با او و آوردن معتمدالدوله منوچهرخان او را به اصفهان و بعد از آن بردن او بقلعۀ چهریق سلماس و خوی مرقوم افتاد. (روضهالصفای ناصری ج 10). چون بر امنای دولت واضح شد که عامۀ خلایق بجهت محبوس بودن سید در قلعۀ چهریق در باب علم و فضل او سخنان بلند میگویند... (روضهالصفای ناصری ج 10)
لغت نامه دهخدا
چهریق
(چَ)
نام یکی از دهستانهای هفت گانه بخش سلماس شهرستان خوی در جنوب باختری بخش و در مرز ایران و ترکیه واقع است. از شمال به دهستان کره سنی از جنوب بگردیان و شیطال از خاور به دهستان حومه از باختر بمرز ایران و ترکیه و شیطال محدود است. موقعیت این دهستان کوهستانی و سردسیراست. آب مزروعی آن از چشمه سارها و آب (برف و باران) کوههای مرزی میباشد. قسمتی از این آبها پس از مشروب نمودن قراء به رود خانه زولا میریزد. دهستان چهریق از 30 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده مجموع سکنۀ آن درحدود 2780 تن میباشد. شغل اهالی گله داری و صنایعدستی و جاجیم بافی است. محصولش غلات، توتون است. این دهستان بنام قریۀ چهریق که مرکز دهستان میباشد معروف است و محل سکونت ایل شکاک میباشد. تمام راههای این دهستان کوهستانی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ زَ بُ)
ریختن آب را. (از اقرب الموارد) ، هرق علی جمهرک تهریقاً. بر پای و ثابت بودن بر جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واین مثلی است عرب را که به غضبان گویند و معنی آن این است که بر آتش غضب آب بریز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان میشه پارۀ بخش کلیبر شهرستان اهر. سکنۀ آن 212 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ریزندۀ خون و آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ زُ)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر در 16 هزارگزی شمال شرقی ورزقان و 10هزارگزی جادۀ تبریز به اهر. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 564 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان ملیشه پاره بخش کلیبر شهرستان اهر که در 14هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلبیر واقع است. کوهستانی ومعتدل است و 63 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه قره سو و چشمه، محصولش غلات و میوۀ جنگلی، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِرَ)
دهی است از دهستان ینگجۀ بخش مرکزی شهرستان سراب. در 18هزارگزی شمال باختری سراب و 15 هزارگزی راه شوسۀ سراب تبریز واقع است. جلگه و معتدل است. 484 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری می شود. محصولش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ)
قلعه ای است معروف به ر بالای آن تخته سنگی است که با پله باید بالای آن رفت. آنجا قلعه ای است که برجهایش را هم از سنگ تراشیده اند. (جغرافیای غرب ایران ص 129). و رجوع به چهریق شود
لغت نامه دهخدا