پردازندۀ چهره. چهره آرا. رخ پرداز. رخساز. مصوّر. (غیاث اللغات). مصور و صورتگر را گویند. رنگ آمیزنده. (برهان). نقاش. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از آفتاب است. - چهره پرداز بهار،کنایه از آفتاب بهاری است: این چه رخسارست گویا چهره پرداز بهار آب و رنگ صد گلستان صرف یک گل کرده است. صائب. - چهره پرداز جهان، کنایه از آفتاب است یکی چون آفتاب پرورش دهنده عالم است و دیگر چون تا آفتاب طالع نشود همه الوان و صور در خفا باشد و همین که ظاهر و طالع شد همه ظاهر میگردند پس گویا چهرۀ جهان ساخته وپرداختۀ اوست. (از آنندراج)
پردازندۀ چهره. چهره آرا. رخ پرداز. رخساز. مصوِّر. (غیاث اللغات). مصور و صورتگر را گویند. رنگ آمیزنده. (برهان). نقاش. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از آفتاب است. - چهره پرداز بهار،کنایه از آفتاب بهاری است: این چه رخسارست گویا چهره پرداز بهار آب و رنگ صد گلستان صرف یک گل کرده است. صائب. - چهره پرداز جهان، کنایه از آفتاب است یکی چون آفتاب پرورش دهنده عالم است و دیگر چون تا آفتاب طالع نشود همه الوان و صور در خفا باشد و همین که ظاهر و طالع شد همه ظاهر میگردند پس گویا چهرۀ جهان ساخته وپرداختۀ اوست. (از آنندراج)
کارکن. (آنندراج) ، رئیس مباشرت و ملزومات. (فرهنگستان). رئیس ادارۀ کارپردازی، قونسول. (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح وزارت خارجۀ قدیم) آنگاه که حق قضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هرشهری از ایران یک یا چند تن مأمور داشت بنام ’کارپرداز’ مقابل قونسولهای دیگر در آن شهر و کار او دفاع از حقوق احدالمتداعیین بود آنگاه که ایرانی باشد
کارکن. (آنندراج) ، رئیس مباشرت و ملزومات. (فرهنگستان). رئیس ادارۀ کارپردازی، قونسول. (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح وزارت خارجۀ قدیم) آنگاه که حق قضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هرشهری از ایران یک یا چند تن مأمور داشت بنام ’کارپرداز’ مقابل قونسولهای دیگر در آن شهر و کار او دفاع از حقوق احدالمتداعیین بود آنگاه که ایرانی باشد