جدول جو
جدول جو

معنی چهارعقاب - جستجوی لغت در جدول جو

چهارعقاب
(چَ / چِ عُ)
کنایه از عناصر چهارگانه است:
میپرید آنچنان کزآن تگ و تاب
پر فکند از پی اش چهارعقاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی جامه با حاشیۀ زردوزی که پادشاهان ایران و توران بر تن می کردند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
مرکب از چهار + فصل، چهارموسم. چهارگاه. یک قسمت از چهار قسمت سال شمسی و تقسیمات چهارگانه که از نوروز یعنی اعتدال ربیعی آغاز شود چنین است: بهار و تابستان و پائیز و زمستان و هر فصلی به طور متوسط 90 روز دارد و جمع روزهای فصول چهارگانه 360 روز می شود و چون مدت گردش زمین به دور خورشید 365 روز و شش ساعت است در قدیم این پنج روز و چند ساعت را به عنوان پنجۀ دزدیده در پایان سال می آورده اند. متداول این است که به موجب قانون، بهار را 93 روز و تابستان را 93 روز و پائیز را 90 روز و زمستان را 89 روز (هرچهار سال یکبار 90 روز) محسوب میدارند. ولی بهار به طور متوسط 92 روز و 21 ساعت و تابستان 93 روزو 14 ساعت. پائیز 89 روز و 19 ساعت و زمستان 89 روزطول میکشد. بهار و تابستان روی هم رفته 186 روز و 11 ساعت و پائیز و زمستان 178 روز و 19 ساعت طول می کشد و خورشید در نیمکرۀ شمالی 8 روز زیادتر می باشد. فصول چهارگانه بر حسب درجۀ حرارت و نور بسیار متفاوت است. در ابتدای بهار و پائیز خورشید روی منطقۀ استوائی قرار دارد و میل آن صفرست. دایرۀ روشنائی بر دو قطب زمین میگذرد و همه مدارات را به دو قسمت تاریک و روشن تقسیم میکند و در تمام نقاط کرۀ زمین طول روز و شب مساوی است. از ابتدای بهار تا اول تابستان چون میل خورشید زیاد شود دایرۀ روشنایی دیگر مدارات را نصف نمیکند. و در تمام نقاط نیمکرۀ شمالی قوس روز از قوس شب بیشتر است. هرچه نقطه ای از استوا دورترباشد اختلاف شب و روز آن بیشتر است. در استوا قوس شب و روز مساوی است. در قطب شمال روز و در نیمکرۀ جنوبی شب است. در ابتدای تابستان که میل خورشید 27- 23 است در نقطۀ قطب شمال در این مدت روز است. پس درفصل بهار در نیمکرۀ شمالی روزها بلند می شود و شبهاکوتاه میگردد و در نیمکرۀ جنوبی وضع بر عکس است.
در فصل تابستان وضع مانندبهار است اما در جهت معکوس. میل خورشید کم می شود. ودر نیمکرۀ شمالی روزها بتدریج کوتاه و شبها بلند می شود و در نیمکرۀ جنوبی بر عکس شبها بتدریج کوتاه وروزها بلند می شود. در قطب شمال همواره روز است و در قطب جنوب همواره شب و در استوا وضع به یک منوال میباشد. از اعتدال پائیزی تا انقلاب زمستانی میل خورشیدبتدریج از صفر تا 27- 23 تنزل میکند. در نیمکرۀجنوبی روزها از شبها درازتر می شود و در نیمکرۀ شمالی شبها از روزها طویل تر است. وضع نیمکرۀ جنوبی مانند وضع نیمکرۀ شمالی است در فصل بهار. در فصل زمستان خورشید دوباره به سمت استوا میل میکند و روزهای نیمکرۀ شمالی دراز می شود. در نیمکرۀ جنوبی روزها کوتاه می شود و تا ابتدای بهار از شبها درازتر است. در سراسر دو فصل پائیز و زمستان در نقطۀ قطب شمال مطلقاً شب و در نقطۀ قطب جنوب مطلقاً روز است. پس در حقیقت طول شب و روز بستگی به وضع دایرۀ روشنایی دارد وآن نیز به اندازۀ میل خورشید مربوط می شود. نکتۀ مهم آن است که در استوا همواره طول شب و روز مساوی است. از نظر درجۀ حرارت مقدار حرارتی که هر عنصر در روی زمین در یک ثانیه از آفتاب می گیرد متناسب است باجیب تمام زاویۀ حادث مابین خط قائم این عنصر و شعاع تابش نور. بنابراین هر اندازه ارتفاع نصف النهاری خورشید و زمان تابش آفتاب نسبت به نقطۀ معینی افزایش پیدا کند، درجۀ حرارت آن نقطه بالا میرود. از این رودر منطقۀ استوائی همواره هوا گرم تر از سایر نقاط است. صرف نظر از بعضی عوامل جزئی می توان گفت که درجۀحرارت هر مکان با عرض جغرافیائی آن مکان بستگی دارد، یعنی هر قدر از استوا دورتر شویم گرما کمتر خواهد شد. بعلاوه بلندی و کوتاهی روزها در این مسئله دخالت کامل دارد چنانکه در اوایل تیر با اینکه آفتاب نسبت به نیمکرۀ شمالی تقریباً عمودی تر می تابد، معهذا در اوایل مرداد هوا گرم تر است. چه در این مدت همواره روزها بلندتر از شبهاست و گرمای روزها متراکم می شود. شبها چون کوتاه است متشعشع نمیگردد به همین دلیل در تمام سال (صرفنظر از عوامل خارجی) دو ساعت بعد از ظهرهوا گرمتر از عین زوال ظهر است در حالی که مطابق قاعده تابش مسئله بایست برعکس باشد و چنین نیست، مجازاً همه سال. تمامی سال، چیزی که همه سال تواند بود. در هر فصلی تواند بود. که همه سال یافت شود
چهارکم. چهارکام است که اسب راهوار باشد و از آن تندتر چهارقاب است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. 110 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مُ بِ)
چهاربرابر. ضعف دوبرابر. دو برابر دو چند، عددی که چهار بار در نفس خود ضرب شود. اما این معنی که در برخی از فرهنگها آمده است بر اساسی نمی نماید. و چهار مقابل به معنای نخستین متداول است و به معنی آخر غلط است. زیرا چهار بار عددی را در نفس خود ضرب کنیم یعنی به توان چهار برسانیم نه اینکه چهار برابر کنیم
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ عِ)
مرکب از چهار + عنصر، چهارآخشیج. عناصر چهارگانه، آب و آتش و باد و خاک
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِطَ)
کنایه از چهارعنصر است:
زآنکه مدهوش گشته اند همه
اندرین خیمۀ چهارطناب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مرکب از چهار + قاب به معنی پژول = بجل، یا کعب یا استخوانی که از قوزک پای گوسفند یا گاو برآید، معمولاً پژول گوسفند در قمار به کارست. عدد آن در بازی معمولا چهار و گاه سه باشد.
- امثال
چهارقاب را بیار بازی را ببر. رجوع به چارقاب شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایزۀ شهرستان اهواز. در 24هزارگزی شمال ایزه واقع است، 180 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری می شود. محصولش غلات و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا