جدول جو
جدول جو

معنی چهاربلاغ - جستجوی لغت در جدول جو

چهاربلاغ
(چَ بُ)
از قرای محال برینه رود زنجان، قدیم النسق ملکی عمیدالملک هوایش ییلاقی، زراعتش غله دیمی و آبی. یک رشته قنات خراب و چهار چشمه دارد که بهمین جهت به چهاربلاغ موسوم شده زیرا بلاغ در ترکی به معنی چشمه است. زراعت این قریه از این چشمه ها مشروب میشود وپانزده خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 298)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ)
اصطلاحی بوده است. شاید مانند چهارخیابان امروز؟ (یادداشت مؤلف) : چارباغ. رجوع به چارباغ شود: آنسال مقام افتاد به نشابور خواست که دیگر زمین خرد تا برای چهارباغ باشد و به ده هزار درم بخرید از سه کدخدای. (تاریخ بیهقی چ ادیب 621). و دیگر از در ریگستان تا دشتک بتمام خانه های موزون منقش عالی سنگین و مهمانخانه های مصور و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو... و در این چهارباغها میوه های الوان فراوان... (تاریخ بخارا33)
نام آهنگی در موسیقی. چهارپاره. رجوع به ذیل کلمه آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
و در حضرت دهلی نام باغی بنا کردۀ نواب جمله الملک اعتمادالدوله بهادر دستور الاعظم هندوستان، (آنندراج)، نام باغی در حوالی دهلی، (ناظم الاطباء) :
نسیم آسا به گرد سر بگردم چارباغش را
بهر باغی که بنشیند دل من آشیان سازم،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از توابع بلوک درب قاضی شهر نیشابور در پنج فرسخی بلده در میان دره واقع، زراعت آن از آب رودخانه خوسفرود مشروب میشود، هوای این قریه در زمستان و تابستان معتدل سکنۀ آن از متفرقه و بومی چهار خانوار، (مرآت البلدان 4ص 42)
قریه ای است از قرای اردستان و مسافت و فاصله آن تا قصبۀ اردستان چهار فرسخ است، حاصل این قریه جو و گندم و روناس میباشد، زراعت آن از آب قنات مشروب میشود و تقریباًبیست خانوار سکنه دارد، (مرآت البلدان ج 4 ص 41)
دهکده ای است در سر ولایت نیشابور، آب آن از چشمه و قنات، هوایش گرم سکنۀ آن بیست و دو خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 41)
قریه ای است از قرای هرات در هشت فرسخی این شهر واقع و مابین شمال و مشرق هرات میباشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 42)
اسم مزرعه ای است در دروازه دولت کاشان حوالی خیابان واز آب شاه مشروب میشود، (مرآت البلدان ج 4 ص 35)
از مزارع درب جوقای کاشان است، (مرآت البلدان ج 4 ص 35)
قریه ای است از قرای لواسان، (مرآت البلدان ج 4 ص 42)
لغت نامه دهخدا
باغهای چهارگانه در کنار هم که با خیابانها از هم جدا شوند یا در پیرامون عمارتی باشند، دو رشته خیابان موازی یکدیگر که در دو طرف دارای درختکاری بوده و در وسط بوسیلۀ یک رشته پیاده رو یا گردشگاه از هم جدا باشند، کوشک و قصر، (ناظم الاطباء)، از الحان موسیقی، آهنگ مخصوصی در یکی از دستگاههای موسیقی قدیم ایران، و رجوع به ’آهنگ’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
صبا و دبور و شمال و جنوب. صبا باد مشرق است و دبور بادی که از طرف مغرب وزد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مخفف چهاربافت. که بافت چهار دارد. (پارچه) ، نوعی از ابریشم اعلا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان. در 28هزارگزی باختر سنقر و 4هزارگزی باختر سیرکوه واقع است، 270 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، حبوبات، توتون است. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ لِ)
چهار متکا بوده که سلاطین و امرا وقت نشستن بر اطراف خود میگذاشتند. دو پشت سر و یکی بر طرف راست و یکی بر طرف چپ. (فرهنگ نظام). چهار بالش که هنگام نشستن در پشت سر و زیر پا و جانب راست و جانب چپ بگذارند وبدانها تکیه دهند. (فرهنگ فارسی معین) :
گر بهنر زیبد و بگوهر بالش
او را زیبد چهاربالش و مسند.
منوچهری.
تختی همه از زر سرخ بود... و چهار بالش از شوشۀ زر بافته و ابریشم آکنده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550).
زآن بزرگی که در سگالش اوست
چارگوهر چهاربالش اوست.
نظامی.
، گاه. جائی که نشست ملکان آنجا باشد. (فرهنگ اسدی نخجوانی). دست. (مهذب الاسماء). تخت و مسندی که ملوک و سلاطین بر آن نشینند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
ماه را بر چهاربالش چرخ
نوبۀ ملک پنجگانه زدند.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
ومملکت را وارث و مستحق نبود کی چهاربالش دولت به وی آراسته گردد. (سندبادنامۀ ظهیری ص 80). و در چهاربالش مملکت و مسند سلطنت چون افریدون و جم عمر یابد. (سندبادنامۀ ظهیری ص 43). گر بساط امل دست اجل درنوردد چهاربالش مملکت عاطل و ضایع ماند. (سندباد نامۀ ظهیری ص 37). و مقاصد و اغراض وزرای وزرسگال آن است که چهاربالش مملکت به فرزند ناخلف شاه دهند. (سندبادنامۀ ظهیری ص 37). الدست، دست جامه، هم تازی است و هم فارسی، یعنی چهاربالش. ج، الدسوت. (مهذب الاسماء) ، جهات اربع که مشرق و مغرب و شمال و جنوب باشد. (برهان). جهات چهارگانه. (ناظم الاطباء) ، عناصر اربعه که خاک و آب و هوا و آتش باشد. (برهان). کنایه از عناصر اربعه باشد. (آنندراج). کنایه از چهارعنصر است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به چاربالش شود، دنیا و عالم. (برهان). کنایه از دنیا است به اعتبار چهاررکن. (آنندراج). جهان وعالم. (ناظم الاطباء). کنایه از دنیا است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(چَ /چِ لَ / لِ)
نام حشره ای دارای چهار بال و در هر دو سوی بدن دو پر برای پرواز دارد. و این حشره به مرکبات زیان فراوان رساند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ)
از بلوکات همدان، حد شمالی حاجی لو و مهربان، شرقی حاجی لو، جنوبی تویسرکان و غربی اسدآباد، مرکز شهر همدان است. اراضی آن حاصلخیز، عده قراء 127 و جمعیتش به استثنای شهر همدان 58000 نفر است. (یادداشت مؤلف). نام یکی از دهستانهای بخش سیمینه رود شهرستان همدان است. وجه تسمیۀ آن این است که این دهستان از چهاربلوک قدیم بنام حومه، سیمینه رود، ترک و کوهپایه تشکیل شده. حدود: از شمال به دهستان های خدابنده لو و حاجی لو. ازجنوب همه جا خطالرأس اصلی کوه الوند. از خاور به دهستان شراء و از باختر به بخش اسدآباد و چهاردولی.
وضع طبیعی: سلسله جبال الوند در جنوب دهستان در جهت شمال باختر به جنوب خاور کشیده شده، شعب فرعی آن از خاور و شمال باختر دهستان را محصور میکند و فقط از طرف شمال خاور به طرف دهستان حاجی لودشت است. رودخانه های متعدد بخش حومه همدان که از دره های شمالی الوند سرچشمه میگیرند، در 24هزارگزی شهر همدان همه بهم ملحق شده از وسط دشت مذکور در جهت شمال خاور سپس به طرف خاور جاری میشود و به رود خانه قره چای که از دهستان سربند شهرستان اراک سرچشمه گرفته و از وسط بخش شراء میگذرد می پیوندد و سپس وارد منطقۀ کوهستانی رودبار تفرش شده در بند ساوه از کوهستان خارج شده پس از مشروب نمودن قراء شهرستان ساوه از حدود قمرود با رود خانه لعل بار قم یکی شده به دشت کویر مسیله منتهی میگردد. هوای دهستان نسبت به جاهای پست و بلند متغیر است هوای مناطق کوهستانی جنوب یعنی در دره های متعدد الوند و شهر همدان سردسیر و در تابستان معتدل است هوای دشتها زمستان سرد و تابستان بسیار گرم است. به طور کلی زمستان شهر همدان و دهستان چهاربلوک سرد و طولانی است. قریه های کوهستانی از چشمه های متعدد الوند آبیاری میشود. و قریه هائی که در دامنه و دشت واقعاند از قنات و زه آب رودخانه هائی که ازالوند سرچشمه میگیرند و به طرف قره چای جاری هستند آبیاری میشود. چاههای آب قریه های دشت شیرین در عمق سه الی پنج متر به آب میرسد. محصول آبادیهای کوهستانی، انواع میوه های سردسیری و قریه های دامنه و دشت، جو، گندم، حبوبات و انگور است. قراء و قصبات چهاربلوک راراههای فرعی به سه راه که از شهر همدان به تهران، کرمانشاه و ملایر کشیده شده وصل میکند. دهستان چهاربلوک از 118 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده که روی هم رفته 111000 تن سکنه دارند. مرکز بخش حومه بهار است. صالح آباد در ده هزارگزی بهار و لالجین در 24هزارگزی شمال همدان است و کارگاههای سفالین بسیار دارد. و نیز شورین که شراب آن بخوبی شهرت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
صنیعالدوله آرد: قریه ای است از محال ایچرود زنجان ملکی جناب عمیدالملک هوایش ییلاق زراعت آن هم دیمی و هم آبی، یک رشته قنات دارد که خراب است و چهار چشمه که زراعت و صیفی این قریه را مشروب میسازد. سکنۀ آن پانزده خانوار است. (مرآت البلدان ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام خیابان وسیعی است در شهر اصفهان که از محاذی مغرب عمارت چهل ستون به طرف جنوب ممتد است و از جمله اماکن تاریخی ایران میباشد. رجوع به چارباغ اصفهان شود
دهی است از بخش خوانسار شهرستان گلپایگان. 720 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان، 602 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات دیم و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارباغ
تصویر چارباغ
چهار پاره چار پاره چالپاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار باغ
تصویر چهار باغ
چار باغ چار پاره چالپاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهاربالش
تصویر چهاربالش
((~. لِ))
بالش های چهار گانه، که هنگام بر تخت نشستن پادشاه، پشت سر و زیر پا و دو طرف او می گذاشتند، تخت، مسند، چهار عنصر (آب، خاک، آتش و باد)
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان کوهستان غرب واقع در منطقه ی چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان کوه پایه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی