جدول جو
جدول جو

معنی چنین - جستجوی لغت در جدول جو

چنین
مانند این، مثل این، اینگونه مثلاً چنین لباس هایی مناسب تو نیست، این طور، به این شکل مثلاً او چنین نمی نویسد
تصویری از چنین
تصویر چنین
فرهنگ فارسی عمید
چنین
(چُ)
مرکّب از: ادات تشبیه + ضمیر اشاره، مخفف چون این. بدین گونه. بدینسان. این گونه. این طور. ایدون. در اصل ’چون این’ بود واو و الف را بجهت تخفیف حذف کردند چنین شد. (غیاث اللغات) (آنندراج)، این طورو مانند این. این لفظ مرکب از ’چ ’ مخفف ’چون’ و ’این’ است پس باید بضم اول باشد چنانچه در هند است. اما تلفظ ایران با کسر است. (فرهنگ نظام) :
تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین جایگاه نگراید.
رودکی.
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد.
رودکی.
گیتیت چنین آمد گردنده بدین سان
هم باد برین آمد هم باد فرودین.
رودکی.
به نشگرده ببرید زن را گلو
تفو بر چنین ناشکیبا تفو.
ابوشکور.
درخش ار نخندد بگاه بهار
همانانگرید چنین ابر زار.
ابوشکور.
چنین گفت هارون مرا روز مرگ
مفرمای هیچ آدمی را مجرگ.
ابوشکور.
چرات ریش دراز آمده ست و بالا پست
محال باشد بالا چنان و ریش چنین.
منجیک.
گر آهوئی بیا و کنار منت حرم
آرام گیر با من و از من چنین مشم.
خفاف.
دل برد و چون بدانست کم کرد ناشکیبا
بگریخت تا چنینم دیوانه کرد و شیدا.
دقیقی.
چنین بود تا آسمان تیره گشت
همی چشم جنگ آوران خیره گشت.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت پس زال زر
که ای شیرمردان آهن جگر.
فردوسی.
چنین بود تا بوددور زمان
به نوی تو اندر شگفتی ممان.
فردوسی.
چنین پروراند همی روزگار
فزون آمد از رنگ گل رنج خار.
فردوسی.
پلنگی به از شهریاری چنین
که نه شرم دارد و نه آئین و دین.
فردوسی.
بلند قد تو سرو است و روی خوب تو ماه
نه باغ سرو چنان و نه چرخ ماه چنین.
فرخی.
تو چنین فربه و آکنده چرائی پدرت
هندویی بود یکی لاغر و خشکانج و نحیف.
لبیبی.
بشاهنامه چنین خوانده ام که رستم زال
گهی بشد ز ره هفت خان بمازندر.
عنصری.
چنان بود پدری کش چنین بود فرزند
چنین بود عرضی کش چنان بود جوهر.
عنصری.
چنان نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
عنصری.
گوئی برخ کس منگر جز برخ من
ای ترک چنین شیفتۀ خویش چرائی.
منوچهری.
کارها نو گشت در این حضرت بزرگوار چنین که برانم و براندم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393)، هرچند چنین است فردا به جنگ روم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353)،
چنین باغی نشاید جز که پرخوار امتانی را
که بردارند بر پشت و بگردن بار کیهان را.
ناصرخسرو.
چنین گویند که آدم علیه السلام گندم بخورد... (نوروزنامه)، و چنین گویند که نهال انگور را از هرات بهمه جهان پراگنده. (نوروزنامه)، با خود گفتم که چنین هم راست نیاید. (کلیله و دمنه)،
این شعر که در مدح تو امروز بخواندم
حقا که چنین بود و چنین است و چنین باد.
سنائی.
ابرهۀمذکور پیش پادشاه قصه باز نمود که حال ایشان چنین بود، پیل چنین و پرندگان چنین و سنگ چنین زخم چنین. مردن چنین. (از تفسیر مجهول الاسم مائۀ هفتم ملکی عبدالعلی صدرالاشرافی)،
به دستم در از دولت خوش عنان
طبرزد چنین شد طبرخون چنان.
نظامی.
حیف باشد بر چنین تن پیرهن
ظلم باشد بر چنین صورت نقاب.
سعدی.
بهیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست بادۀ ازل است.
حافظ.
- چنین باد، مرکب از چنین و صیغۀ دعائی از فعل بودن، امید که بدین گونه بواد. آمین ! به اجابت مقرون باد. تأکیدی در دعاست:
این شعر که در مدح تو امروز بخواندم
حقا که چنین بود و چنان است و چنین باد.
سنائی
لغت نامه دهخدا
چنین
بدینگونه، بدینسان، اینطور، مانند این
تصویری از چنین
تصویر چنین
فرهنگ لغت هوشیار
چنین
((چُ یا چِ))
چون این، مانند این، مثل این، این گونه، این طور
تصویری از چنین
تصویر چنین
فرهنگ فارسی معین
چنین
قید این سان، این گونه، این طور، مانند این، مثل این
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چنین
هذه
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به عربی
چنین
Such
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چنین
tel
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چنین
tale
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چنین
такой
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به روسی
چنین
solch
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به آلمانی
چنین
такий
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چنین
taki
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به لهستانی
چنین
这样的
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به چینی
چنین
tal
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چنین
এমন
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به بنگالی
چنین
ایسا
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به اردو
چنین
tal
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چنین
kama hiyo
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چنین
böyle
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چنین
그런
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به کره ای
چنین
このような
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چنین
ऐसा
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به هندی
چنین
seperti itu
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چنین
เช่นนั้น
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به تایلندی
چنین
zo'n
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به هلندی
چنین
כזה
تصویری از چنین
تصویر چنین
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنین
تصویر بنین
(دخترانه)
نوعی گیاهی خوراکی که در بهار می روید (نگارش کردی: بهنین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طنین
تصویر طنین
(دخترانه)
انعکاس صوت، پژواک، خوش آهنگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنین
تصویر حنین
(پسرانه)
اشتیاق، ناله، زاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رنین
تصویر رنین
گریه و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنین
تصویر بنین
فرزندان پسران پسران فرزندان
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف کره گیری از ماست، خم کوچک سفالین که دوغ در آن ریزند و جنبانند تا کره آن جدا شود انین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخین
تصویر چخین
چرکین ریم آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنین
تصویر جنین
رویان
فرهنگ واژه فارسی سره