جدول جو
جدول جو

معنی چنپور - جستجوی لغت در جدول جو

چنپور
(چُمْ)
پالهنگ که اسب بدان کشند. (رشیدی). پالهنگ که اسب را بدان جنیبه کنند و اصل در آن پالاهنگ است و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند. (انجمن آرا). چنبور. افسار. رجوع به پالهنگ و چنبور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنور
تصویر چنور
(دخترانه و پسرانه)
گیاهی خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
(چَ)
از قرای سجاس رود زنجان خالصه دیوان قدیم النسق، پنجاه خانوارسکنه دارد. زراعتش از یک رشته قنات و یک چشمه مشروب میشود. حاصلش غله دیمی و آبی است. (مرآت البلدان ج 4ص 274 و 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 12 هزارگزی شمال باختری قیدار و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده است. دامنه و سردسیر است. 406 تن سکنه دارد. از چشمه و سجاس رود مشروب میشود. محصولش غلات و بنشن است. قلمستان دارد و شغل اهالی بیشتر زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چُمْ / چَمْ)
پالهنگ را گویندو آن طنابی باشد که بر گوشۀ لجام اسب و افسار شتر بندند و به عربی مقود خوانند. (برهان). طنابی باشد که بر گوشۀ لجام و افسار اسب و شتر ببندند و اسب و شتر را بکشند و آن را به تازی مقود خوانند. (از جهانگیری). پالهنگ که اسب را بدان جنیبت کنند، و اصل در آن پالاهنگ است، و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند و به هندش باگدوو خوانند. (آنندراج). پالهنگ و طنابی که بر گوشۀ لگام اسب و افسار شتر بندند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چنپور و پالهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(چُ وَ)
نام جایی در ختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پل صراط. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَمْ)
شهری است برابر لمغان بر کرانۀ رودنهاده (از هندوستان) و اندر وی جای بازرگانان است از همه خراسان و اندر وی بتخانه هاست و اندر او بازرگانان مسلمانند مقیم و آبادان است و بانعمت. (حدود العالم). ظاهراً همان است که در شاهنامه به صورت ’دنپر’ آمده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنبر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
در تداول عوام، مجدر. آبله رو. آبله دار
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بمعنی نفیر است که برادر کوچک کرنا باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). نفیر. (از جهانگیری) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). نوعی از نفیر و شیپور. (ناظم الاطباء). مبدل نفیر است، یا بالعکس. (فرهنگ نظام) :
نه باباو نه با خواجه نه پور است
دراز و خشک و لاغر چون نپور است.
میرابل رازی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نفیر: نه باباونه باخواجه پوراست درازوخشک ولاغرچون نپوراست. (میراهل رازی جهالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
از مراتع شبه جزیره ی میانکاله واقع در شرق بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی