جدول جو
جدول جو

معنی چندکله - جستجوی لغت در جدول جو

چندکله
اجاق کوچک هیزم سوز، آتش دان، اجاقی که در کنار تنور باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندوله
تصویر کندوله
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، پرخو، کندوک، کندو، کنور، کانور
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ)
یکی قندول و آن درختی است. (اقرب الموارد). رجوع به قندول شود
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ / لِ)
بهمه معانی چنگال آمده است. (شعوری) رجوع به چنگال شود
لغت نامه دهخدا
(چَ گُ لِ)
نام یکی از پاسگاههای گمرک و مرزبانی بخش مهران شهرستان ایلام است. در 54 هزارگزی جنوب خاور مهران و 4 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مهران به دهلران واقعاست. کوهستانی و گرمسیر است. پاسگاه در درۀ کنار رود خانه چنگوله واقع شده است. آب قنات مخصوص پاسگاه است و آب رودخانه شور و تلخ و گوگردی است. این پاسگاه در حدود 18 هزارگز با مرز عراق فاصله دارد. سکنۀ آن را افراد پاسگاه و یک خانوار محلی تشکیل میدهد. در زمستان از ایلات پشتکوه برای تعلیف احشام خود به نزدیکی مرز میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ شِ)
نام تغییراتی که تری پانوزمها (جانوری که بطور انگل در خون بعضی از حیوانات ذی فقار زندگی میکند) برای جابجا شدن در دستگاه حرکت خون ظاهر میسازند. (جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 87)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ شَ / شِ)
دربند.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کوه مانند حصار و بارو. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
چه گوئید گفتا در این بند کوه
که آورد از اندیشه ما را ستوه.
نظامی، نامی از نامهای صفات الهی:
که مرا دید رازدار خدای
حاجب کردگار بنده نواز.
ناصرخسرو.
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
نام قلعه ای در هندوستان. صاحب مجمل التواریخ در این باره آورده است: ’... در سال 1170 برای مرتبۀ پنجم احمدشاه بجانب لاهور رفت... در آنجا خبر شورش طایفۀ سیک را شنید که قلعه چنداله را در محاصره افکنده و کار بر مسلمانان سخت گرفته اند. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 306)
لغت نامه دهخدا
کندو کندوک: گوید (حکیم) که خلا نزد خرد هست محال کندوله من چیست ز گندم خالی. (ابن یمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندوله
تصویر گندوله
گندور، سبدی که در آن حبوب و غله نگه دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوله
تصویر مندوله
لاتینی تازی گشته خار بال سیمین از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندوله
تصویر کندوله
((کُ لَ یا لِ))
خانه زنبور عسل، ظرف بزرگ گلی که در آن غله ریزند، کندو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
متعدّدة الوظائف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
Versatile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
polyvalent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
versátil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
বহুমুখী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
универсальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
vielseitig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
універсальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
uniwersalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
多功能的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
versátil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
ہمہ جہت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
mabadiliko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
versatile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
çok yönlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
다재다능한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
多才な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
רב תכליתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
बहुपरकारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
serbaguna
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
หลากหลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چندکاره
تصویر چندکاره
veelzijdig
دیکشنری فارسی به هلندی