جدول جو
جدول جو

معنی چندهنری - جستجوی لغت در جدول جو

چندهنری
متعدّد الفنّ
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به عربی
چندهنری
Multitalented
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چندهنری
polyvalent
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چندهنری
多才多艺的
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به چینی
چندهنری
다재다능한
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به کره ای
چندهنری
multitalentiert
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به آلمانی
چندهنری
багатоталановитий
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چندهنری
wielotalentowany
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به لهستانی
چندهنری
متعدد صلاحیتوں کا مالک
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به اردو
چندهنری
বহু প্রতিভাধর
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به بنگالی
چندهنری
mwenye talanta nyingi
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چندهنری
çok yetenekli
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چندهنری
多才多芸の
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چندهنری
multifacetado
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چندهنری
רב כישרוני
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به عبری
چندهنری
बहुप्रतिभाशाली
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به هندی
چندهنری
многоталантливый
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به روسی
چندهنری
หลายความสามารถ
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به تایلندی
چندهنری
multitalent
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به هلندی
چندهنری
polifacético
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چندهنری
poliedrico
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چندهنری
multitalenta
تصویری از چندهنری
تصویر چندهنری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ)
هر اندازه. (آنندراج). به هر اندازه. چندان:
ز گاو و گوسفند و مرغ و ماهی
ندانم چند؟ چندانی که خواهی.
نظامی.
عمر چندانی که کم باشد پریشانی کم است
زلف کی بودی پریشان گر نمیبودی بلند.
؟ (از آنندراج).
، بقدری. آنقدر. آن اندازه. تاحدی. تاآنجا. چندان. تا آن مقدار:
زلال آب چندانی بود خوش
کزو بتوان نشاند آشوب آتش.
نظامی.
تحمل را بخود کن رهنمونی
نه چندانی که بار آرد زبونی.
نظامی.
هوای باغ چندانی بود گرم
که سبزی را سپیدی دارد آزرم.
نظامی.
چون نگه کردم خود را دیدم در بدایت درجۀ انبیاء، پس چندانی در آن بی نهایتی برفتم که گفتم بالای این هرگزکسی نرسیده است و برتر از این مقام ممکن نیست. (تذکره الاولیاء عطار). رجوع به چند و چندان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سعدالله بن غلام (حضرت) حنفی مذهب و نقشبندی مسلک بود. او راست:کشف المحجوبین عن خدی (اوعلی). تفسیر الجلالین. این کتاب متن تفسیر جلالین است با شروحی در حاشیۀ آن. و به سال 1306- 1307 هجری قمری در بمبئی در دو جزء به چاپ رسیده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1529)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چندانی
تصویر چندانی
هر اندازه، چندان
فرهنگ لغت هوشیار