جدول جو
جدول جو

معنی چندلا - جستجوی لغت در جدول جو

چندلا
(چَ)
از قرای سوادکوه است و هشت خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 274). از دهات سوادکوه. (مازندران و استرآباد رابینو ص 156)
لغت نامه دهخدا
چندلا
از روستاهای بلوک زیر آب واقع در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چندل
تصویر چندل
صندل، درختچه ای با برگ های نوک تیز گل های سفید خوشه ای کوچک و ریشه های تارمانند که چوب خوش بوی این درخت که برای ساختن اشیای چوبی گران قیمت به کار می رود و در طب و عطرسازی کاربرد دارد، چندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چندال
تصویر چندال
مردم فرومایه و پست
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
چنانکه لصق و لزج معرب لیز است، ملاصق و قریب به پهلو. یقال فلان لزقی و یلزقی، ای بجنبی. و داره لزق داری، ای ملاصق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
شخصی است که نجاستهاو پلیدیها را پاک کند، و او را بعربی ’کناس’ و در هند ’حلال خور’ گویند. (برهان). بزبان هندی معنی اصلی آن فرومایه ترین مردم است که اکثر بپاسداری و نگاهبانی قریه ها و مواضع مأمور باشند و در اصل شیوه آنها خوکبانی بوده و اینکه از مدتی بر در سلاطین و امرای هندقومی باشند که آنها را ’خدمتیه’ گویند و در اصل ’چندال’ بوده اند، از عهد اکبر پادشاه این خدمت بر این قوم مقرر شده و طرف مقابل ایشان گروهی دیگر است مسمی به ’کلال’ و اینها شراب فروشند، میگویند که در عهد پادشاه مزبور شراب و گوشت خوک فروش شده بود و این دو فرقه مأمور بودند که هر دو جنس را فروخته نگهبانی دروازه میکرده باشند و از آن پس دربانی سلاطین بعهدۀ آن دو فرقۀ مذکور در فوق قرار گرفته بود، اگرچه آن رسم ناپسندیده برطرف شده. (آنندراج). فرومایه. (غیاث). کناس. جاروب کش. (ناظم الاطباء) ، در زبان کشمیر بمعنی نگهبان. (آنندراج). بمعنی پاسبان نیز آمده. (غیاث). پاسبان. (ناظم الاطباء) :
بر آن که ز چندال و از برهمن
فراوان بهر گوشه دید انجمن.
اسدی.
به نگهبانی چندال که دزد چمن است
خضر را گم شده نعلین و عصا در کشمیر.
طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
بمعنی صندل است. (جهانگیری). بمعنی صندل است که چوب خوشبوی معروف به اشد و صندل معرب آن است. (برهان) (آنندراج) :
هر هلاک امت پیشین که بود
ز آنکه چندل را گمان بردند عود.
مولوی.
چندل از قدیم از هندی وارد فارسی شده و معرب آن صندل است و در سانسکریت چندنه. چندل (صندل) بیشتر محتمل است که در آسیای غربی از هند وارد شده باشد. ارمنی آن چندن. و عربی آن صندل است (از سانسکریت کندنه). رجوع بحواشی برهان قاطع شود. چندان. چندن. درختی است بومی آفریقای خاوری و زنگبار. چوب این درخت از واردات ایران است و چون موریانه آن را نمیخورد در ساختمانها بسیار بکار برده میشود. درخت چندل در آب شور و شیرین میروید و ازدیاد آن به آسانی صورت میگیرد بدین ترتیب که میوه درخت مانند نیزه ای بر درخت میروید و چون بزمین میافتد در خاک فرومی نشیند و بزودی سبز میشود. میگویند این درخت را در سالهای 1305 تا 1307 هجری قمری سلیمان نام ناخدای یکی از کشتیهای بادی زنگبار به ایران آورده و یکی از کارگزارهای بوشهر دویست نهال آن را در کنار مرداب و شهر میکارد و بیشه کوچکی از آن بوجود می آید که رفته رفته بزرگ شده و جنگلی تشکیل میدهد، ولی پس از چندی بدستور یکی از فرمانداران بوشهر آن را میسوزانند. کارگزار دوباره یکصد نهال آن را می آورد و بیشه تازه ای میسازد ولی این یکی هم بسرنوشت اولی دچار میشود. چوب چندل تیر ساختمانی خوبی میدهد که در برابر رطوبت خوب ایستادگی میکند. در آفریقا از آن تراورس میسازند. زغال آنهم خوب است. وزن مخصوص چوب خشک چندل 1/100 تا 1/200 میباشد. پوست آن مازوج فراوان دارد. این درخت بلندی 10 تا 20 متر و قطر 0/50 متر میرسد. دارای ریشه های هوایی است که از شاخه ها بسمت زمین سرازیر میشود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 286- 287). رجوع به صندل شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
یعنی چه قدر و چه مقدار و چه اندازه. (از ناظم الاطباء). و رجوع به چند و چندان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
باج و خراج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چندال
تصویر چندال
شخصی است که نجاستها و پلیدیها را پاک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندلا
تصویر کندلا
کندلی پارسی تازی گشته کندل اشه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
((چَ))
نام طبقه ای پست در هند که به کارهای پست و تمیز کردن شهرها می پردازند
فرهنگ فارسی معین
صندل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان خانقاه پی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان تالارپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی