جدول جو
جدول جو

معنی چنباتمه - جستجوی لغت در جدول جو

چنباتمه
(چُمْ مَ / مِ)
نوعی نشستن. چک. چندک. چمباتمه. نشستن پس زانو. قرفصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه نشستن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاتمه
تصویر چاتمه
وضع و شکل چند تفنگ که ته آن ها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آن ها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید
چاتمه زدن: در امور نظامی، چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای قراول در یک محل
فرهنگ فارسی عمید
شکل و حالتی از نشستن که دو کف پا را بر زمین بگذارند و زانوها را در بغل بگیرند، چک، چمبک، چندک
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ سَ کَ دَ)
چنباتمه زدن. چمباتمه نشستن. به چک نشستن. چندک زدن. پس زانو نشستن. سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن. رجوع به چمباتمه نشستن و چنباتمه و چنباتمه زدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
نبات. گیاه. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) ، یکی نبات بمعنی رستنی و گیاه است. (از اقرب الموارد). یک نبات. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
ابن حنظله الکلابی. از سرداران عصر مروان است. وی امیر اهواز شد، سپس به یاری نصر بن سیار که با ابومسلم خراسانی می جنگید رفت، و سرانجام به دست قحطبه بن شبیب در جنگ هولناکی کشته شد و قحطبه سر او را نزد ابومسلم فرستاد. (از الاعلام زرکلی ج 4 ص 195). و نیز رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 243 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چند تفنگ را صلیبی بهم پیوسته در زمین نصب کردن.
- چاتمه قراول، قراول مواظب چاتمه.
- چاتمه گذاشتن، انجام دادن عمل چاتمه
لغت نامه دهخدا
(نَ تی یَ / یِ)
تأنیث نباتی. رجوع به نباتی شود.
- قوه نباتیه، قوه رویانیدن است و آن قوه بر سه قوه منقسم است: قوه مولده، قوه منمیه و قوه غاذیه، و این هر سه قوه در نبات و حیوان و انسان موجود است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در نزدیکی ری، ظاهراً حالا مشهور به انامه باشد. (مرآت البلدان ج 1 ص 96). قلعه ایست نزدیک ری. (مراصدالاطلاع از یادداشت مؤلف). همان امامه قریه ای بشمال تهران در جبل البرز است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به امامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِمْ تی یَ/یِ)
چیزی که موجب انبات و روییدگی گردد. (ناظم الاطباء) ، ذخیره. (ناظم الاطباء) :
وآنچه زانبارخانه ماند باز
پیش مرغان نهند وقت نیاز.
نظامی.
شواهد مزبور را بصورت ترکیب اضافی هم می توان خواند
لغت نامه دهخدا
(چُ مَ / مِ)
در تداول تهرانیان، به معنی نوعی و شکلی از نشستن است روی دو پا. و بیشتر با فعل زدن و نشستن ترکیب شود. چندک. چمبک. و رجوع به چمباتمه زدن و چمباتمه نشستن شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ سَ شُ دَ)
چک زدن. چمباتمه زدن. چندک زدن. پس زانو نشستن. جلوس قرفصاء. سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن. و رجوع به چمباتمه زدن و چنباتمه و چنباتمه نشستن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چمباتمه
تصویر چمباتمه
نوعی از نشستن چندک چمبک
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی چیتگ وضع استقرار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آنها را با کمی فاصله از هم بروی زمین قرار و سر آنها را بهم تکیه دهند تا بصورت مخروطی در آید
فرهنگ لغت هوشیار
مونث نباتی. یاقوت (قوه) نباتیه قوه رویانیدن که درنبات حیوان و انسان موجوداست
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ یا مَ))
وضع استوار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آن ها را با فاصله کمی از هم روی زمین قرار و سر آن ها را به هم تکیه دهند تا به صورت مخروطی درآید
فرهنگ فارسی معین
((چُ مِ))
نوعی از نشستن که کف پا را بر زمین بگذارند و زانوها را در بغل بگیرند، چندک، چمبک
فرهنگ فارسی معین
چمبک، چندک، چک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گونه ای دویدن اسب که دودست و دو پا با هم و به نوبت برداشته
فرهنگ گویش مازندرانی