جدول جو
جدول جو

معنی چنال - جستجوی لغت در جدول جو

چنال
(چِ)
چنار بود. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 332). بمعنی چنار است و آن درختی باشد عظیم و جوهردار. (برهان) (آنندراج). درخت چنار. (ناظم الاطباء). چنار بود. (اوبهی) :
به نام و نعمت ایشان بزرگ نام شدی
چنال گشتی از آنگه که بوده بودی نال.
صانع فضولی (از فرهنگ اسدی).
رجوع به چنار شود، نوعی از ابریشم هندی است که از خارج به ایران آورده اند و در باغهای جنوب ایران غرس کرده اند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
چنال
درختی از تیره نزدیک به گزنه ها که یکی از درختان زیبا و پر دوام است و تنه اش بسیار قطور و ارتفاعش به 30 تا 40 متر میرسد. این درخت دارای پهنه وسیعی از لحاظ شاخ و برگ است و بر فضایی وسیع سایه میگستراند ارس صنار. درختی از تیره پروانه واران جزو دسته گل ابریشم ها که از هند و شمال افریقا وارد ایران شده و در باغهای جنوب ایران کاشته میشود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ینال
تصویر ینال
(پسرانه)
سردار، رئیس به ویژه سردار ترک نژاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چنگال
تصویر چنگال
پنجۀ دست انسان، در علم زیست شناسی پنجۀ درندگان و پرندگان، در کشاورزی آلت فلزی چهارشاخه به اندازۀ قاشق برای برداشتن قطعات غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چناب
تصویر چناب
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، سپندوز، شنگرک، سنگور، بادریسه، سنگرک، کلیچۀ خیمه برای مثال جز در جناب تو نزنم خیمۀ ثنا / گر چرخ در دهان کندم چوب چون چناب (رضی الدین نیشابوری - لغتنامه - چناب)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چندل
تصویر چندل
صندل، درختچه ای با برگ های نوک تیز گل های سفید خوشه ای کوچک و ریشه های تارمانند که چوب خوش بوی این درخت که برای ساختن اشیای چوبی گران قیمت به کار می رود و در طب و عطرسازی کاربرد دارد، چندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنار
تصویر چنار
درختی با ساقۀ قطور، برگ های پهن و چوب محکم که در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چندال
تصویر چندال
مردم فرومایه و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منال
تصویر منال
مال و دارایی، ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگل
تصویر چنگل
پنجۀ درندگان و پرندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنان
تصویر چنان
آن طور، آن سان، آن گونه مانند آن، چونان
چنان چون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنانچون، برای مثال به سان آتش تیز است عشقش / چنان چون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی - ۱۰۰)
چنانچون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنان چون
چنانچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چون آنچه
چون آنچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چنانچه
چنان که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چون آن که: ون آن که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چنان که
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چگال
تصویر چگال
جسمی که ذرات آن درهم فشرده باشد، متکاثف
فرهنگ فارسی عمید
ازقرای تربت حیدریه است. خالصه دیوان اکثر طوایف و ایلات بلوچ و ایلات در حوالی آنجا قشلاق میکنند. زراعت آن از آب کال سالار مشروب میشود. باغات ندارد. سکنۀ آن تقریباً هشتاد خانوار است. (مرآت البلدان ج 4 ص 274)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
شخصی است که نجاستهاو پلیدیها را پاک کند، و او را بعربی ’کناس’ و در هند ’حلال خور’ گویند. (برهان). بزبان هندی معنی اصلی آن فرومایه ترین مردم است که اکثر بپاسداری و نگاهبانی قریه ها و مواضع مأمور باشند و در اصل شیوه آنها خوکبانی بوده و اینکه از مدتی بر در سلاطین و امرای هندقومی باشند که آنها را ’خدمتیه’ گویند و در اصل ’چندال’ بوده اند، از عهد اکبر پادشاه این خدمت بر این قوم مقرر شده و طرف مقابل ایشان گروهی دیگر است مسمی به ’کلال’ و اینها شراب فروشند، میگویند که در عهد پادشاه مزبور شراب و گوشت خوک فروش شده بود و این دو فرقه مأمور بودند که هر دو جنس را فروخته نگهبانی دروازه میکرده باشند و از آن پس دربانی سلاطین بعهدۀ آن دو فرقۀ مذکور در فوق قرار گرفته بود، اگرچه آن رسم ناپسندیده برطرف شده. (آنندراج). فرومایه. (غیاث). کناس. جاروب کش. (ناظم الاطباء) ، در زبان کشمیر بمعنی نگهبان. (آنندراج). بمعنی پاسبان نیز آمده. (غیاث). پاسبان. (ناظم الاطباء) :
بر آن که ز چندال و از برهمن
فراوان بهر گوشه دید انجمن.
اسدی.
به نگهبانی چندال که دزد چمن است
خضر را گم شده نعلین و عصا در کشمیر.
طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چنانکه لصق و لزج معرب لیز است، ملاصق و قریب به پهلو. یقال فلان لزقی و یلزقی، ای بجنبی. و داره لزق داری، ای ملاصق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
بمعنی صندل است. (جهانگیری). بمعنی صندل است که چوب خوشبوی معروف به اشد و صندل معرب آن است. (برهان) (آنندراج) :
هر هلاک امت پیشین که بود
ز آنکه چندل را گمان بردند عود.
مولوی.
چندل از قدیم از هندی وارد فارسی شده و معرب آن صندل است و در سانسکریت چندنه. چندل (صندل) بیشتر محتمل است که در آسیای غربی از هند وارد شده باشد. ارمنی آن چندن. و عربی آن صندل است (از سانسکریت کندنه). رجوع بحواشی برهان قاطع شود. چندان. چندن. درختی است بومی آفریقای خاوری و زنگبار. چوب این درخت از واردات ایران است و چون موریانه آن را نمیخورد در ساختمانها بسیار بکار برده میشود. درخت چندل در آب شور و شیرین میروید و ازدیاد آن به آسانی صورت میگیرد بدین ترتیب که میوه درخت مانند نیزه ای بر درخت میروید و چون بزمین میافتد در خاک فرومی نشیند و بزودی سبز میشود. میگویند این درخت را در سالهای 1305 تا 1307 هجری قمری سلیمان نام ناخدای یکی از کشتیهای بادی زنگبار به ایران آورده و یکی از کارگزارهای بوشهر دویست نهال آن را در کنار مرداب و شهر میکارد و بیشه کوچکی از آن بوجود می آید که رفته رفته بزرگ شده و جنگلی تشکیل میدهد، ولی پس از چندی بدستور یکی از فرمانداران بوشهر آن را میسوزانند. کارگزار دوباره یکصد نهال آن را می آورد و بیشه تازه ای میسازد ولی این یکی هم بسرنوشت اولی دچار میشود. چوب چندل تیر ساختمانی خوبی میدهد که در برابر رطوبت خوب ایستادگی میکند. در آفریقا از آن تراورس میسازند. زغال آنهم خوب است. وزن مخصوص چوب خشک چندل 1/100 تا 1/200 میباشد. پوست آن مازوج فراوان دارد. این درخت بلندی 10 تا 20 متر و قطر 0/50 متر میرسد. دارای ریشه های هوایی است که از شاخه ها بسمت زمین سرازیر میشود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 286- 287). رجوع به صندل شود
لغت نامه دهخدا
(چُ)
صورتی یا ضبطی از جوال است. غراره: و عاقل ترین مردمان در چوال محال ایشان (زنان) رود. (سندبادنامۀ ظهیری ص 101). و عقلا را بحبایل گفتار، چون کفتار، در چوال محال خود کنند. (سندبادنامۀ ظهیری ص 111). و چون کفتار بگفتار در چوال شد. (سندبادنامۀ ظهیری ص 233)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چگال
تصویر چگال
هر چیز گران و سنگین و کثیف و در هم نشسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغال
تصویر چغال
شغال
فرهنگ لغت هوشیار
پنجه مجموعه انگشتان پرندگان خصوصا پرندگان شکاری، چنگ، نان گرمی که با روغن و شیرینی در یکدیگر مالیده باشند چنگای چنگال خوست، شخص باریک میان، آلتی فلزی از لوازم میز غذا خوری که دارای دسته و سه یا چهار دندانه است. سیاه تلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگال
تصویر چنگال
پنجه دست و پنجه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندال
تصویر چندال
شخصی است که نجاستها و پلیدیها را پاک کند
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف چون آن، چونان و مانند آن، چونان، و چنانچون هم گفته شده کوشیدن، کوشش و جد و جهد
فرهنگ لغت هوشیار
نام درخت معروف و مشهور که شعراء برگ آنرا بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند و عمر درخت بهزار سال میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
یافته گاه، سود خیز، درآمد جای یافتن چیزی، محلی که از آن سود و حاصلی بدست آید مانند مزرعه و دکان، در آمد املاک و اراضی و شغل و منصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منال
تصویر منال
((مَ))
جایی که از آن سود و حاصل به دست آید مانند مزرعه، مال، ثروت، مال و، خواسته و ملک مستغل (منقول و غیرمنقول)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنار
تصویر چنار
((چَ))
از درختان بی میوه، دارای برگ های پهن و پنجه ای، یکی از درختان زیبا و پر دوام با تنه ای بسیار قطور، چنال، صنار، ارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگال
تصویر چگال
((چَ))
سختی و به هم پیوستگی جسمی، هر جسمی که ذرات آن در هم فشرده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنان
تصویر چنان
((چُ یا چِ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن
فرهنگ فارسی معین
((چَ))
نام طبقه ای پست در هند که به کارهای پست و تمیز کردن شهرها می پردازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگال
تصویر چنگال
((چَ))
پنجه دست انسان یا پرندگان، آلتی فلزی دارای چهار شاخه که هنگام غذا خوردن همراه قاشق به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگل
تصویر چنگل
((چَ گُ یا گَ))
چنگال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگال
تصویر چگال
متراکم، غلیظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منال
تصویر منال
یافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
سرزنده، بازیگوش
دیکشنری اردو به فارسی