جدول جو
جدول جو

معنی چمباتمه - جستجوی لغت در جدول جو

چمباتمه
شکل و حالتی از نشستن که دو کف پا را بر زمین بگذارند و زانوها را در بغل بگیرند، چک، چمبک، چندک
فرهنگ فارسی عمید
چمباتمه
(چُ مَ / مِ)
در تداول تهرانیان، به معنی نوعی و شکلی از نشستن است روی دو پا. و بیشتر با فعل زدن و نشستن ترکیب شود. چندک. چمبک. و رجوع به چمباتمه زدن و چمباتمه نشستن شود
لغت نامه دهخدا
چمباتمه
نوعی از نشستن چندک چمبک
تصویری از چمباتمه
تصویر چمباتمه
فرهنگ لغت هوشیار
چمباتمه
((چُ مِ))
نوعی از نشستن که کف پا را بر زمین بگذارند و زانوها را در بغل بگیرند، چندک، چمبک
فرهنگ فارسی معین
چمباتمه
چمبک، چندک، چک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاتمه
تصویر چاتمه
وضع و شکل چند تفنگ که ته آن ها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آن ها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید
چاتمه زدن: در امور نظامی، چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای قراول در یک محل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتمه
تصویر مکاتمه
راز را از کسی پنهان داشتن، دشمنی را مکتوم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(چُمْ مَ / مِ)
نوعی نشستن. چک. چندک. چمباتمه. نشستن پس زانو. قرفصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه نشستن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چند تفنگ را صلیبی بهم پیوسته در زمین نصب کردن.
- چاتمه قراول، قراول مواظب چاتمه.
- چاتمه گذاشتن، انجام دادن عمل چاتمه
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ رَ)
سخن گفتن با کسی به آواز نرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عزیمت. هو ذو مبازمه فی الامر، صاحب عزیمت است بر کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی دشنام دادن. (المصادر زوزنی). دشنام دادن با کسی. مکاوحه. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر رادشنام دادن. مجادعه. دشنام گفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشنام دادن کسی را. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شَ طَطْ)
ختم کردن و به پایان رساندن. (آنندراج). تمام کردن و انجام دادن و به انجام رسانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَهَْ یَ لَ)
چیزی از کسی فاپوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک پوشانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). کاتم زیداً العداوه، کینه را از زید پوشانید. (از اقرب الموارد) ، سر خود را از کسی نهان داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتمت شود
لغت نامه دهخدا
ترکی چیتگ وضع استقرار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آنها را با کمی فاصله از هم بروی زمین قرار و سر آنها را بهم تکیه دهند تا بصورت مخروطی در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
سر پا نشستن، زانو در بغل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمباتمه نشستن
تصویر چمباتمه نشستن
چندک زدن سرپا نشستن پس زانو نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
مکاتمه و مکاتمت در فارسی: نیک پوشاندن، راز پوشی نیک پوشاندن، سر خود را از کسی پنهان داشتن: (... گستاخ بمکالمت در آمد بی تحاشی و مکاتمت هر آنچ التماس بود و در لباس خضوع... عرض داد) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 172)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاتمه
تصویر مشاتمه
مشاتمت در فارسسی همدشنامی یکدیگر را دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ یا مَ))
وضع استوار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آن ها را با فاصله کمی از هم روی زمین قرار و سر آن ها را به هم تکیه دهند تا به صورت مخروطی درآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
accroupi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سمباده
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای دویدن اسب که دودست و دو پا با هم و به نوبت برداشته
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
en cuclillas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
นั่งยองๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
przysiad
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
accovacciato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
agachado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
蹲着的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
присідання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
приседание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چمباتمه زدن
تصویر چمباتمه زدن
घुटने मोड़कर बैठना
دیکشنری فارسی به هندی