صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
مرغ سقا، در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند، گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد
مرغ سقا، در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند، گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد
نامی است که در کجور به اشنگور دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از درختچه های جنگلی ایران و از گونه های تنگرس است که در مرز فوقانی جنگل می روید و آن را در درفک، سیاه درخت و در کلاردشت، خرزال و در پل زنگوله، کلیکک و در زیارت، اشنگور و در کتول، خوشه انگور گویند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 261)
نامی است که در کجور به اشنگور دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از درختچه های جنگلی ایران و از گونه های تنگرس است که در مرز فوقانی جنگل می روید و آن را در درفک، سیاه درخت و در کلاردشت، خرزال و در پل زنگوله، کلیکک و در زیارت، اشنگور و در کتول، خوشه انگور گویند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 261)
ده کوچکی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، در 37هزارگزی شمال اردکان و 37هزارگزی شوسۀ اردکان به شیراز واقع است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، در 37هزارگزی شمال اردکان و 37هزارگزی شوسۀ اردکان به شیراز واقع است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
در تداول عامه، تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند. تکه ریزه های هیزم. چوب دراز سخت باریک. خرده های ریزۀهیمه که معمولاً از آنها برای روشن کردن اجاق یا بخاری یا سماور و امثال اینها استفاده کنند. ریزه های هیزم خرد و دراز. چوچلیک (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). ترشه (در لهجه اهالی فیض آباد محولات) ، کنایه از دستها و پاهای سخت لاغر. کنایه از ساقهای باریک و لاغر و استخوانی
در تداول عامه، تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند. تکه ریزه های هیزم. چوب دراز سخت باریک. خرده های ریزۀهیمه که معمولاً از آنها برای روشن کردن اجاق یا بخاری یا سماور و امثال اینها استفاده کنند. ریزه های هیزم خرد و دراز. چَوچَلیک (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). تِرَشَه (در لهجه اهالی فیض آباد محولات) ، کنایه از دستها و پاهای سخت لاغر. کنایه از ساقهای باریک و لاغر و استخوانی
این نام را در ’زرین گل’ به گونه ای از پرن دهند، و آنرا در آستارا گیلاس، در رامیان و زیارت آلوکک، در نور و کجور هلیکک، در شیرگاه هلار، در طوالش گیله بند، و در رامسر و شهسوار هلوانه مینامند. در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران از جلگه تا مرز فوقانی جنگل یافته میشود. درخت آلبالوی اهلی از این گونه است. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 240)
این نام را در ’زرین گل’ به گونه ای از پرن دهند، و آنرا در آستارا گیلاس، در رامیان و زیارت آلوکک، در نور و کجور هُلیکُک، در شیرگاه هُلار، در طوالش گیله بند، و در رامسر و شهسوار هلوانه مینامند. در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران از جلگه تا مرز فوقانی جنگل یافته میشود. درخت آلبالوی اهلی از این گونه است. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 240)
صلیب باشد. (فرهنگ اسدی). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. (از برهان). صلیب را گویند که نصاری دارند. (جهانگیری). چوب چهارگوشه و سه گوشه که بصورت داری است که بعقیدۀنصاری حضرت عیسی را علی نبینا و علیه السلام بر آن کشیده اند. (از رشیدی). چوبی باشد به صورت داری چهارگوشه که به عقیدۀ نصاری حضرت عیسی (ع) را بر آن کشیده اند و صلیب معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث). خاج و صلیب نصاری که چوبی باشد چهارگوشه و به شکل دار یعنی داری که به اعتقاد عیسویان حضرت مسیح را برآن کشیده اند. (ناظم الاطباء) : و آن چوب را که گفتند عیسی را بر آن بردار کردیم ملک برگرفت و قبله ساخت و آن چلیپاست که ترسایان دارند و چون نماز کنند اندر پیش خویش دارند. و ترسایان ایدون دعوی کنندکه عیسی را برآن چوب بر دار کردند. (ترجمه طبری بلعمی). قیصر... دستی خلعت فرستاد از جامۀ خاص خویش دیبای نسیج منقش به نقش چلیپا. (ترجمه طبری بلعمی). آن زاغ را نگه کن چون می پرد (!) مانند یکی قیرگون چلیپا. عمارۀ مروزی (از فرهنگ اسدی). به هامون سپاه و چلیپا نماند به دژها صلیب و سکوبا نماند. فردوسی. که اوریغ بد نام آن شارسان بدو در چلیپا و بیمارسان. فردوسی. چو بر جامۀ ما چلیپا بود نشست اندر آیین ترسا بود. فردوسی. چو مهر از بر نامه بنهاد گفت که با من مسیح و چلیپاست جفت. فردوسی. بود تا مایۀ ایمان شهادت بود تا قبلۀ ترسا چلیپا. فرخی. بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا. معزی. گر چلیپا داشتی آواز درد هفت زنار از نهان دربستمی. خاقانی. به دست آرم عصای دست موسی بسازم زان عصا شکل چلیپا. خاقانی. عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد. عطار. رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود، آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشتۀ زنار کشند. (برهان). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. (از شرفنامۀ منیری). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشتۀ زنار کشند. (ناظم الاطباء) : بی چلیپای خم مویت وزنار خطت راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر. خاقانی. سر زلفت که ز اسلام کناری دارد در میان عادت زنار و چلیپا آورد. سلمان (از شرفنامه). ، هر خط منحنی را نیز گفته اند. (برهان). کج و منحرف نوشته. (از آنندراج). هر خط منحنی. (ناظم الاطباء). نوعی نوشتن. نوشتن مشق با خطهای اریب. نوشتن کلمه ای برکلمه ای مشق خط را: تا گل روی تو از خط چلیپا سبز شد از هجوم رنگ چون آیینه دلها سبز شد. حسین خالص (از آنندراج). و رجوع به چلیپا نوشتن شود، کنایه از زلف معشوق هم هست. (برهان). (آنندراج). مجازاً به معنی کجدار و پرخم. (غیاث). زلف معشوق. (ناظم الاطباء) : همه دانند که مقصود دعا آمین است اگر افتاد ز خط زلف چلیپا در پیش. حسین خالص (از آنندراج). رجوع به چلپیاخم شود
صلیب باشد. (فرهنگ اسدی). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. (از برهان). صلیب را گویند که نصاری دارند. (جهانگیری). چوب چهارگوشه و سه گوشه که بصورت داری است که بعقیدۀنصاری حضرت عیسی را علی نبینا و علیه السلام بر آن کشیده اند. (از رشیدی). چوبی باشد به صورت داری چهارگوشه که به عقیدۀ نصاری حضرت عیسی (ع) را بر آن کشیده اند و صلیب معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث). خاج و صلیب نصاری که چوبی باشد چهارگوشه و به شکل دار یعنی داری که به اعتقاد عیسویان حضرت مسیح را برآن کشیده اند. (ناظم الاطباء) : و آن چوب را که گفتند عیسی را بر آن بردار کردیم ملک برگرفت و قبله ساخت و آن چلیپاست که ترسایان دارند و چون نماز کنند اندر پیش خویش دارند. و ترسایان ایدون دعوی کنندکه عیسی را برآن چوب بر دار کردند. (ترجمه طبری بلعمی). قیصر... دستی خلعت فرستاد از جامۀ خاص خویش دیبای نسیج منقش به نقش چلیپا. (ترجمه طبری بلعمی). آن زاغ را نگه کن چون می پرد (!) مانند یکی قیرگون چلیپا. عمارۀ مروزی (از فرهنگ اسدی). به هامون سپاه و چلیپا نماند به دژها صلیب و سکوبا نماند. فردوسی. که اوریغ بد نام آن شارسان بدو در چلیپا و بیمارسان. فردوسی. چو بر جامۀ ما چلیپا بود نشست اندر آیین ترسا بود. فردوسی. چو مهر از بر نامه بنهاد گفت که با من مسیح و چلیپاست جفت. فردوسی. بود تا مایۀ ایمان شهادت بود تا قبلۀ ترسا چلیپا. فرخی. بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا. معزی. گر چلیپا داشتی آواز درد هفت زنار از نهان دربستمی. خاقانی. به دست آرم عصای دست موسی بسازم زان عصا شکل چلیپا. خاقانی. عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد. عطار. رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود، آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشتۀ زنار کشند. (برهان). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. (از شرفنامۀ منیری). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشتۀ زنار کشند. (ناظم الاطباء) : بی چلیپای خم مویت وزنار خطت راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر. خاقانی. سر زلفت که ز اسلام کناری دارد در میان ْ عادت زنار و چلیپا آورد. سلمان (از شرفنامه). ، هر خط منحنی را نیز گفته اند. (برهان). کج و منحرف نوشته. (از آنندراج). هر خط منحنی. (ناظم الاطباء). نوعی نوشتن. نوشتن مشق با خطهای اریب. نوشتن کلمه ای برکلمه ای مشق خط را: تا گل روی تو از خط چلیپا سبز شد از هجوم رنگ چون آیینه دلها سبز شد. حسین خالص (از آنندراج). و رجوع به چلیپا نوشتن شود، کنایه از زلف معشوق هم هست. (برهان). (آنندراج). مجازاً به معنی کجدار و پُرخم. (غیاث). زلف معشوق. (ناظم الاطباء) : همه دانند که مقصود دعا آمین است اگر افتاد ز خط زلف چلیپا در پیش. حسین خالص (از آنندراج). رجوع به چلپیاخم شود
گیاهی باشد به غایت گنده و بدبوی که آن را کمای و گل گنده نیزگویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کشنج. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به کما و کمای شود
گیاهی باشد به غایت گنده و بدبوی که آن را کمای و گل گنده نیزگویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کشنج. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به کُما و کُمای شود
سبزیی باشد معروف که خورند و آن را به شیرازی ترخانی گویند، و بعضی گویند گیاهی باشد که آن را طرخون خوانند و بیخ آن را عاقرقرحا نامند. (برهان) (آنندراج). طرخون. عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). ترخانی. طرخون. ترخون. (فرهنگ فارسی معین)
سبزیی باشد معروف که خورند و آن را به شیرازی ترخانی گویند، و بعضی گویند گیاهی باشد که آن را طرخون خوانند و بیخ آن را عاقرقرحا نامند. (برهان) (آنندراج). طرخون. عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). ترخانی. طرخون. ترخون. (فرهنگ فارسی معین)