جدول جو
جدول جو

معنی چلکیت - جستجوی لغت در جدول جو

چلکیت
(چَ لَ کَ)
در زبان هندی نام یکی از ذوذنب های عالی در اثیر. و رجوع به کتاب تحقیق ماللهند ص 316 ذیل جدول: ’المذنبات العالیه فی الاثیر’ شود
لغت نامه دهخدا
چلکیت
(چَ لَ تَ)
در زبان هندی، نام یکی از ذوذنب های متوسط، در جو. و رجوع به کتاب تحقیق ماللهند ص 317 ذیل جدول: ’المذنبات المتوسطه فی الجو’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
حق تصرف، استعمال، انتفاع و انتقال که شخص در ملک خود و چیزی که متعلق به اوست در حدود مقررات قانون دارد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ / قِ رَ تَ)
لزوجتی با نوعی سختی و صلابت
لغت نامه دهخدا
(کُ کَ دَ)
مأخوذ از تازی، مالکیت. تصرف و تملک. (از ناظم الاطباء) : از ملک بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه خدا و حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). باید که طریق تصرفات صاحب در هرچه موسوم بود به سمت ملکیت او الا ما حرم اﷲ مفتوح و مسلوک دارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 240). اهل حقیقت بواسطۀ آنکه جملۀ اشیاء را در تصرف و ملکیت مالک الملک بینند امکان حوالت مالکیت با غیرروا ندارند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 375) ، (اصطلاح حقوق) رابطه ای است حقوقی بین شخص و چیز مادی (جاندار یا بی جان و منقول یا غیرمنقول) یا توابعچیز مادی (مانند منافع خانه یا اتومبیل) که به موجب این رابطه علی الاصول حق همه گونه بهره برداری از آن چیز را دارد مگر اموری که قانون استثنا کرده باشد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ بُ دَ)
مأخوذ از تازی، فرشتگی و مانا به فرشته. (ناظم الاطباء). فرشته بودن. خوی و صفات فرشتگان داشتن: همچنان که آن کیمیا که گوهر آدمی را از خساست بهیمیت به صفا و نفاست ملکیت رساند... هم دشوار بود و هر کسی نداند. (کیمیای سعادت). هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید، ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 100)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
مالکیت و تصرف و تملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
((مِ یَّ))
ملک بودن (رابطه ای است مشروع میان مالک و مملوک و ملک)
فرهنگ فارسی معین
تصاحب، تملک، مالکیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام روستایی در غرب شهرستان گرگان، روستایی در ساری، چاله ی روی پره های چوبی آسیاب آبی، قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی
مالکیّت
دیکشنری اردو به فارسی