- چلک
- دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدر سه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک میباشد. کفچه دیگ کفگیر، انگشت وسطی بنصر. طناب ابریشمی، کلافه (ریسمان ابریشم)، کاسه چوبین، دلو برای آب کشیدن
معنی چلک - جستجوی لغت در جدول جو
- چلک
- طناب ابریشمی، کلاف نخ، کلاف ابریشم
- چلک ((چَ لَ))
- کاسه چوبین، دلو برای کشیدن آب
- چلک ((چِ یا چُ))
- کفچه دیگ، کفگیر، انگشت وسطی، بنصر
- چلک ((چُ لَ))
- طناب ابریشمی، کلافه (ریسمان ابریشم)
- چلک ((چِ لُ یا چِ لِ))
- دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند
- چلک
- کفچه، کفگیر، ملاقه،
در موسیقی چکاوک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آوازه کفشهای پاشنه خوابیده هنگام راه رفتن کسی که آنرا بپا دارد
بازی کردن با چوبهای چلک الک دولک بازی
کودکی که چلک بازی کند بازی کننده الک دولک
سپهر
مثلث
سوغات، تحفه ولیک زارعی که بتنهایی کار میکند (نه بعنوان عضوی از یک گروه) و معمولا کار او زراعت محصولات دیمی و صیفی است. آتش، شراره آتش تحفه ارمغان سوغات، میوه تازه، نوباوه، جامه نو، هر چیز تازه و نوبرآمده که طبع از دیدنش محفوظ گردد، هر چیز طرفه. چنگ زدن بکسی یا بچیزی تشبث. چشم بزرگ برآمده. اما، بهر حال، علاوه برین ایضا، شاید
غربال با سوراخهای تنگ، فرانسوی جلبک از رستنی های آبی سنبل الطیب آله، اشنه
مالش دادن، مالیدن بر ماسیدن به دست مالیدن، مالش دادن (مالش - تنبیه)، ادب کردن، آزمودگی آفتاب زردی، سیاهی، نرمی، سستی بدست مالیدن مالش دادن، مالش
اسم اشاره برای دور
فرشته
اربعین
پرنده ای از راسته گنجشکان از دسته مخروطی نوکان که جزو پرندگان نیمکره شمالی است. پرهایش خاکستری و پرهای زیر گردنش روشنتر است. قدش کمی از گنجشک بزرگتر و از سار کوچکتر است جلک چکاوک قبره طرقه
خار پشت
خار پشت
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
شکاف، تراک، رخنه، شکافی بدرازا در جامه و تن و غیره
گل ورد
کسی که خود را بچیزهای ناشایسته آلوده کند چرکن نکبتی
چیلک
قوت و قدرت
ترکی چوبخم ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایره مسطح است که بوسیله تته هایی بیکدیگر متصل شده و در آن شراب سرکه و غیره ریزند، ظرفی آهنی یا حلبی
احمقی بیعقلی، دیوانگی سفاهت
چهل روزه، روز چهلم وفات کسی
ریسمانی است که بر گردن اسبان بندند عنان افسار
غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند