جدول جو
جدول جو

معنی چلچلا - جستجوی لغت در جدول جو

چلچلا
پرستو، چلچله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چلچله
تصویر چلچله
(دخترانه)
پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
چهل سالگی، کنایه از هوس رانی و عیش و خوش گذارنی، خصوصاً در چهل سالگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
لاک پشت، غلیواج،
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
(چِ چِ لَ / لِ)
لاک پشت و سنگ پشت را گویند. (برهان). لاک پشت. (از جهانگیری) (از رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج). لاک پشت و سنگ پشت. (ناظم الاطباء) :
چلچله بنشست و صوفی ره نیافت
چلچله صدبار به زآن چل چله.
قاسم انوار (از جهانگیری).
، به معنی غلیواج هم آمده است. (برهان). بعضی به معنی غلیواج گفته اند. (رشیدی). در بعضی نسخه ها بمعنی غلیواج آمده است. (جهانگیری). غلیواز و چغنه. (ناظم الاطباء) ، در تداول امروزی، بمعنی پرستو. پرستوک. فرستوک. ابابیل. خطاف. بلویه. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به پرستو شود
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
خال خال. گل باقلی. قورباغه ای. با خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه چون هندوانۀ چلچل یا مرغ چلچل و غیره. ابلق، که گلهای درشت به غیر رنگ زمینه دارد
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
خلی. بوالهوسی. عمل دیوانگان. در تداول عامه گویند: مرد که به چهل سال رسید اول چل چلیش است، یا مرد چل ساله تازه اول چل چلیش است
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ لَ)
چشمۀ چلچلک. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است متعلق به نواکه از جنوب به شمال جاری است و نیم سنگ آب دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 232)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
هوسرانی بسن 04 سالگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
پرستو، غلیواج، لاک پشت سنگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچل
تصویر چلچل
خال خال دارای خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
((چِ چِ))
بی عاری، عیاشی، خوشگذرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
((چِ چِ لِ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
هوس بازی، هوس رانی، خوش گذرانی، بلهوسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرستو، غلیواج، خطاف، زغن، لاک پشت، سنگ شت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گیاهی صحرایی که خوراکی است
فرهنگ گویش مازندرانی
چلچله، پرستو
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای خلین در علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
پرستو
فرهنگ گویش مازندرانی
ازانواع قارچ خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی