صدایی که از برخورد چیزی سنگین با آب و مایعات ایجاد می شود چلپ چلپ: شلپ شلپ، صدای برخورد پیاپی دست یا پا با آب یا پارچۀ خیس، صدای پا هنگام دویدن میان آب یا در زمین پرگل و لای
صدایی که از برخورد چیزی سنگین با آب و مایعات ایجاد می شود چلپ چلپ: شلپ شلپ، صدای برخورد پیاپی دست یا پا با آب یا پارچۀ خیس، صدای پا هنگام دویدن میان آب یا در زمین پرگل و لای
دو طبقۀ پهن که از برنج سازند و برهم زنند در جنگ و عروسیها متداول است و آن را سنج نیز گویند و صنج معرب آن است. (آنندراج). سنج که دو پارچۀ برنج تنک و پهن و گرد باشد و در سازها به هم زنند و بنوازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چلاه و چلب و سنج شود، به معنی غوغا و آشوب و فتنه. (آنندراج). شور و غوغا. (ناظم الاطباء). جلب. چلب. و رجوع به جلب و چلب شود
دو طبقۀ پهن که از برنج سازند و برهم زنند در جنگ و عروسیها متداول است و آن را سنج نیز گویند و صنج معرب آن است. (آنندراج). سنج که دو پارچۀ برنج تنک و پهن و گرد باشد و در سازها به هم زنند و بنوازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چلاه و چلب و سنج شود، به معنی غوغا و آشوب و فتنه. (آنندراج). شور و غوغا. (ناظم الاطباء). جلب. چلب. و رجوع به جلب و چلب شود
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، کَرباسه، باشو، ماتورَنگ، کَربَش، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
چربک، چربی، خامه، سرشیر، قیماق، مصغر چربه، نوعی نان که در روغن سرخ می کنند و برای شادی روح مردگان به همراه حلوا بین مردم پخش می کنند، چربه، نان روغنی، چلپک، چلپل، چواک، چواکک، مصغر چربه کاغذی چرب شده که در قدیم نقاشان برای گرده برداشتن تصویر یا نقشه به کار می بردند
چَربَک، چربی، خامه، سرشیر، قیماق، مصغرِ چربه، نوعی نان که در روغن سرخ می کنند و برای شادی روح مردگان به همراه حلوا بین مردم پخش می کنند، چربه، نان روغنی، چلپک، چلپل، چواک، چواکک، مصغرِ چربه کاغذی چرب شده که در قدیم نقاشان برای گرده برداشتن تصویر یا نقشه به کار می بردند
نانی که خمیر آن را تنک ساخته در میان روغن بریان کرده باشند. (برهان). نانی را گویند که در میان روغن بریان کنند و آن را چواک نیز خوانند. (جهانگیری). نانی که میان روغن بریان کنند و چواک و چربک نیز گویند. (رشیدی). نان تنک در میان روغن بریان کرده که آن را چربک نیز گویند و اصل همین است. (انجمن آرا). کنایه از نان تنک خمیری که در روغن بریان کنند و در مغلیه رواج دارد که در شب قدر یا در روز عید در خانه های همدیگر می فرستند و پزندۀ آن را چلپک پز نیز گویند. روغن جوشی (در تداول اهالی خرسان). (از آنندراج). مرادف چربک. (از آنندراج). قسمی از نان روغنی تنک. مرادف چلپل. (ناظم الاطباء) : انبار خانه جو و گندم از آن من دستار خوان چلپک و حلوا از آن تو. میرزاقلی میلی (از جهانگیری). منعمی را چو رسد موت، گدا را چه نشاط که به ماتمکده اش چلپک و حلوا قحط است. طغرا (از آنندراج). رجوع به چربک و چلبک و چلپل و چواک و چلپک پز شود
نانی که خمیر آن را تنک ساخته در میان روغن بریان کرده باشند. (برهان). نانی را گویند که در میان روغن بریان کنند و آن را چواک نیز خوانند. (جهانگیری). نانی که میان روغن بریان کنند و چواک و چربک نیز گویند. (رشیدی). نان تنک در میان روغن بریان کرده که آن را چربک نیز گویند و اصل همین است. (انجمن آرا). کنایه از نان تنک خمیری که در روغن بریان کنند و در مغلیه رواج دارد که در شب قدر یا در روز عید در خانه های همدیگر می فرستند و پزندۀ آن را چلپک پز نیز گویند. روغن جوشی (در تداول اهالی خرسان). (از آنندراج). مرادف چربک. (از آنندراج). قسمی از نان روغنی تنک. مرادف چلپل. (ناظم الاطباء) : انبار خانه جو و گندم از آن من دستار خوان چلپک و حلوا از آن تو. میرزاقلی میلی (از جهانگیری). منعمی را چو رسد موت، گدا را چه نشاط که به ماتمکده اش چلپک و حلوا قحط است. طغرا (از آنندراج). رجوع به چربک و چلبک و چلپل و چواک و چلپک پز شود
پزندۀ چلپک. (از آنندراج ذیل چلپک). آن کس که در پختن چلپک مهارت دارد. کسی که چلپک پزد و چلپک پختن داند: ماه چلپک پز نخواهد شد به عاشق مهربان کز خمیر او نمی آید کسی را بوی نان. سیفی (از آنندراج). رجوع به چلپک شود
پزندۀ چلپک. (از آنندراج ذیل چلپک). آن کس که در پختن چلپک مهارت دارد. کسی که چلپک پزد و چلپک پختن داند: ماه چلپک پز نخواهد شد به عاشق مهربان کز خمیر او نمی آید کسی را بوی نان. سیفی (از آنندراج). رجوع به چلپک شود
داری که عبیسی را بر آن مصلوب کردند صلیب، چوب چهار پره که مسیحیان بنشانه دار عیسی علیه السلام بر گردن آویزند یا با خود دارند و یا در کلیساها و نقاط دیگر برپا کنند، خط منحنی کج و منحرف نوشته، زلف معشوق. یا چلپیای فلک. شکل که از تقاطع خط محور خط معدل النهار حاصل گردد
داری که عبیسی را بر آن مصلوب کردند صلیب، چوب چهار پره که مسیحیان بنشانه دار عیسی علیه السلام بر گردن آویزند یا با خود دارند و یا در کلیساها و نقاط دیگر برپا کنند، خط منحنی کج و منحرف نوشته، زلف معشوق. یا چلپیای فلک. شکل که از تقاطع خط محور خط معدل النهار حاصل گردد