جدول جو
جدول جو

معنی چلاون - جستجوی لغت در جدول جو

چلاون
(چَ ؟)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از بلوکات طبرستان و مازندران میباشد که تیول منشی الممالک است و قلعه ای قدیمی و کهنه دارد و آن را به نام ’چلاو’ هم می نامند. صاحب تاریخ طبرستان در شرح عزیمت امیر تیمور به تسخیر طبرستان گوید: حضرت صاحبقران از برکۀ تاش و راه سرخس به ولایت نسا آمد، امرا شیخ علی بهادر و سونجک بهادر و مبشر بهادر به رسم منقلای صف لشکر آراسته در موضع کاوکراح به قراول امیر ولی رسیدند و جنگ سخت درپیوست. مبشر را تیری بر دهان رسیده و دو دندان او از بیخ برآمدو با وجود این زخم خصم خود را به دست آورد و سرش ازتن جدا کرده پیش حضرت صاحبقران آورد. آن حضرت بر جلادت او آفرین کرده موضع کاوکراح به رسم سیورغال به اوارزانی داشت و قلعه درون را به جنگ گرفته کوتوال آن را به یاسا رسانیدند و به راه چلاون و دهستان، از آب کرکان گذشته در نواحی کبودجامه و شاسمان نزول فرمود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 254). و رجوع به چلاو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاون
تصویر لاون
(دخترانه)
نام جایی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
(پْلا / پِ وِ)
نام شهری در آلمان (ساکس) دارای 112000 تن سکنه. مرکز بزرگ صنعت قلاب دوزی (برودری) و منسوجات است
لغت نامه دهخدا
(چَلْ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’آبادیی از چارمحال اصفهان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 260). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: ’دهی از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد که در 15 هزارگزی شمال شهرکرد و یک هزارگزی راه پل زمان خان به شهرکرد واقع است. دامنۀ کوه و هوایش معتدل است و 191 تن سکنه دارد. آبش اززاینده رود. محصولش برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است’. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
به معنی خشکۀ برنج. (آنندراج) (غیاث). طعامی که از برنج سازند، و با خورشها خورند وخشکه برنج نیز گویند. (ناظم الاطباء). چلو. خوراکی که از برنج با روغن یا کره سازند و آن را با کباب یا انواع خورشهای دیگر خورند. و رجوع به چلو و چلوکباب و چلوخورش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از بلوکات طبرستان و مازندران میباشد که فعلاً تیول منشی الممالک است و قلعه ای قدیمی و کهنه دارد. این آبادی را چلاون هم نامیده اند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 254). و رجوع به چلاون شود. نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است. این دهستان تقریباً در 45 هزارگزی جنوب آمل در دامنه و میان دره های کوهستان جنگلی واقع است و هوای این آبادی غالباً مه آلود و معتدل می باشد. آب آن از چشمه سارهای کوهستان. محصول عمده اش غلات، لبنیات و عسل. شغل عمده ساکنان دهستان گله داری و زراعت و صنعت زنان بافتن پارچه های ابریشمی برای لباس مردان است. این دهستان از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده که جمعیت آن در حدود 2100 تن می باشد و قراء مهم آن، گنگرج کلا، تبارو و باشاکلا است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در 17 هزارگزی باختر اهر و 3 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر واقع است. کوهستانی و معتدل است و 89 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه اهر و چشمه. محصولش غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مکتوب اطلاع از جانب زمین دار به حاکم که مال الاجارۀ وی حاضر است برای پرداختن. (ناظم الاطباء). عنوان قسمی نامۀ اداری در اصطلاح مأموران وصول مالیات ارضی و تحصیلداران سابق که فعلاً مصطلح و معمول نیست
لغت نامه دهخدا
الطرسوسی نام حکیمی از حکمای عهدفترت بین بقراط و جالینوس، (عیون الانباء ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام محلی و معرکه ای در شاهنامه:
به لاون به جنگ آزمودی مرا
به آوردگه در ستودی مرا.
فردوسی.
در فرهنگها این کلمه را لادن به دال مهمله ضبط کرده اند و ظاهراً لاون تصحیف آن است
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلاو
تصویر چلاو
غذایی که از برنج با روغن یا کره پزند و با خورش خورند
فرهنگ لغت هوشیار
قله ای به ارتفاع، ۱۶ متر در منطقه علم کوه کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
چادر شب
فرهنگ گویش مازندرانی