جدول جو
جدول جو

معنی چقمق - جستجوی لغت در جدول جو

چقمق
(چَ مَ)
مخفف چقماق است که آتشزنه باشد. (برهان). چقماق. و آتشزنه. (ناظم الاطباء). چخماخ. چخماق. چخمق. سنگ چخماق. و رجوع به چخماق شود
لغت نامه دهخدا
چقمق
چخماق، طعنه سرزنش
تصویری از چقمق
تصویر چقمق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای از بلوک میان ولایت مشهد است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 222)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قرای تربت حیدریه است که در سرحد واقع شده، چهل خانوار سکنه دارد و زراعتش از آب قنات مشروب می شود. ساکنین این آبادی بعضی بلوچ اند و در ملک قریه شریک میباشند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 251)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
بمعنی چخماق است که آتشزنه باشد. (برهان). آهنی که بر سنگ زده آتش برآورند. (آنندراج) (غیاث). آتشزنه و چخماق. (ناظم الاطباء). چخماق. سنگ چخماق. چقمق. و رجوع به چخماخ و چخماق و آتشزنه شود، طعنه و سرزنش. (آنندراج). و رجوع به چقماچی و چقماقی شود
لغت نامه دهخدا
چقمق سلطان نصر. در کشف الظنون آمده است که محمود بن اسماعیل جیزری، کتاب الدرّهالغرّاء فی نصایح الملوک و الوزراء را به نام او کرد
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
سیف الدین (الملک ال...) ، مکنی به ابوسعید چقمق. دهمین سلطان ممالیک برجی مصر. او در سال 842 هجری قمری به اتفاق امرا و اعیان دولت پس از جمال الدین یوسف عزیز به حکومت مصر نشست. وی مردی دوستدار علما و کریم و صالح بود و مدت 14 سال با کمال عدالت ملک راند و در 857 کناره کرد و تخت ملک به پسر خود ابوالسعادات ملک منصور فخرالدین عثمان گذاشت و بعد از یک ماه وفات یافت. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 74 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چقماق
تصویر چقماق
آهنی که بر سنگ زده آتش برآورند
فرهنگ لغت هوشیار