دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 29 هزارگزی جنوب شهر ملایر و سه هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به بروجرد واقع است. جلگه و معتدل است و 125 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 29 هزارگزی جنوب شهر ملایر و سه هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به بروجرد واقع است. جلگه و معتدل است و 125 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
از سخن سنجان قهستان است و شاعری خوش بیان و در فن معانی و بیان استاد. از اوست: بدور حسن تو پرسند گر ز مردم راست ز صد هزار نگوید یکی دلم برجاست. (از صبح گلشن). بکشتگان ره عشق بی خبر مگذر که جسم اگرچه خموش است جانشان گویاست. (از قاموس الاعلام ترکی) معروف به مولانا بقایی کمانگر. از اوست: لب بدندان چه گزی از پی خاموشی من ناله ام را چو سبب آن لب و دندان شده است. (از صبح گلشن). تا بزلف تو سر درآوردم سر بدیوانگی برآوردم. (از مجالس النفایس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود محمد حسین خلف یادگار بیگ حالتی. از فضلاء شعرا بود و بناگاه جنونی بر او رسید که پدر خود را مسموم ساخت و بقصاص جان خود نیز باخت. از اوست: دل زارم عبیر رحمت جاوید می سازد بمن از ناز افشاند اگر آن گرد دامان را. (از صبح گلشن) میرابوالبقا، از قصبۀ تفرش است. مردی است خوش رفتار ومؤدب و شوخ طبع، خالی از نفاق و دورویی. از اوست: نسیم صبح چو بویی ز زلف یار گرفت جهان ز نکهت او بوی نوبهار گرفت. رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص شود
از سخن سنجان قهستان است و شاعری خوش بیان و در فن معانی و بیان استاد. از اوست: بدور حسن تو پرسند گر ز مردم راست ز صد هزار نگوید یکی دلم برجاست. (از صبح گلشن). بکشتگان ره عشق بی خبر مگذر که جسم اگرچه خموش است جانشان گویاست. (از قاموس الاعلام ترکی) معروف به مولانا بقایی کمانگر. از اوست: لب بدندان چه گزی از پی خاموشی من ناله ام را چو سبب آن لب و دندان شده است. (از صبح گلشن). تا بزلف تو سر درآوردم سر بدیوانگی برآوردم. (از مجالس النفایس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود محمد حسین خلف یادگار بیگ حالتی. از فضلاء شعرا بود و بناگاه جنونی بر او رسید که پدر خود را مسموم ساخت و بقصاص جان خود نیز باخت. از اوست: دل زارم عبیر رحمت جاوید می سازد بمن از ناز افشاند اگر آن گرد دامان را. (از صبح گلشن) میرابوالبقا، از قصبۀ تفرش است. مردی است خوش رفتار ومؤدب و شوخ طبع، خالی از نفاق و دورویی. از اوست: نسیم صبح چو بویی ز زلف یار گرفت جهان ز نکهت او بوی نوبهار گرفت. رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص شود