جدول جو
جدول جو

معنی چقابور - جستجوی لغت در جدول جو

چقابور
(چَ)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 5 تا 8 هزارگزی خاور گهواره، کنار راه مالرو عمومی گهواره بگردنۀ امیرخان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 520 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات، سبزی، توتون، حصیر و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است اما در تابستان از گهواره اتومبیل هم میتوان برد. سکنۀ این آبادی از تیره گهواره میباشند و چشمۀ ارغوانی بدین آبادی متصل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قابوس
تصویر قابوس
(پسرانه)
معرب کاووس، نام پسر وشمگیر از امرای آل زیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقابر
تصویر مقابر
مقبره ها، گورها، قبرستان ها، محل های دفن مردگان، جاهایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد، گورستان ها، جمع واژۀ مقبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چقشور
تصویر چقشور
چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چاخچور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابول
تصویر قابول
قسمت بیرون آمدۀ عمارت مانند سایه بان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاقچور
تصویر چاقچور
شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چقشور، چاخچور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چراخور
تصویر چراخور
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، برای مثال خرسند شدی به خور ز گیتی / زیرا تو خری جهان چراخور (ناصرخسرو - ۹۳)، حیوان چرنده و خورندۀ علف
فرهنگ فارسی عمید
(چَ کَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی خاور کوزران و 4 هزارگزی شمال راه فرعی کوزران به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از سراب عزیزی، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات، صیفی، چغندر قند و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. در زمستان گله داران این آبادی به گرمسیر حدود قصر شیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام نوائی است از موسیقی و نام شعبه ای است از نوا که به نواشابور مشهور است. (انجمن آرا). مقامی باشد از موسیقی. (جهانگیری). رجوع به نشاپور و نشابورک و نیشابورک شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نشاپور. نیشابور. نسابور. نیسابور. نیشاپور. شهری است در استان خراسان. رجوع به نیشابور شود:
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبۀ او را نه عدد بودو نه مرّه.
رودکی.
نشابور بزرگترین شهری است اندر خراسان و بسیارخواسته تر، یک فرسنگ اندر یک فرسنگ است و بسیارمردم است و جای بازرگانان است و مستقر سپاه سالاران است، و او را قهندز است و ربض است و شهرستان است و بیشتر آب این شهر از چشمه هاست که اندر زمین بیاورده اند، و از وی جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه، و او را ناحیتی است جدا و آن سیزده روستاست و چهار خان. (حدود العالم).
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور.
ناصرخسرو.
حبذا شهر نشابور که در ملک خدای
گر بهشت است همین است وگرنه خود نیست.
انوری.
زآن بوحنیفه مرتبت و شافعی مقام
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام.
خاقانی.
من که خاقانیم ار آب نشابور به چشم
بنگرم صورت سحبان به خراسان یابم.
خاقانی.
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چَ خُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از محال اربعۀ اصفهان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 251). و رجوع به چغاخور شود
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ)
دهی است از دهستان بادندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 30 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 3 هزارگزی شمال شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد واقع است. دشت و سردسیر است و 212 تن سکنه دارد. آبش از نهر چهارزبر. محصولش غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی گله داری و زراعت است. در زمستان بیشتر ساکنین این آبادی به گرمسیر گچ قصرشیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ شَ کَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 18 هزارگزی شمال کوزران و2 هزار وپانصدگزی خاور راه فرعی کوزران به ثلاث واقعاست. دشت و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش غلات، حبوبات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است و در تابستان اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
شهر بزرگی است (به هندوستان) با بازارها و بازرگانان و خواسته ها، پادشائی از آن رای قندج است. و درمهای ایشان گوناگون است که داد و ستدشان بر اوست چون باراده و ناخوار و شبانی و کبهمره و کیموان و کوده و هریکی را وزنی دیگر است. و اندر او بتخانه های بسیار است و دانشمندان ایشان بر نهی اند و شکر و پانیذ و انگبین و جوز هندی و گاو و گوسپند و اشتر سخت بسیار است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان بیرون یشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر که در 11 هزارگزی شمال خاور حسن کیف و 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ مرزان آباد- کلاردشت واقع است. کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ خُ)
نام محل معروفی است در چهارمحال بختیاری که ایل بختیاری در فصل تابستان وهنگام ییلاق کردن در آن محل و اطراف آنجا اقامت گزینند. این محل که دشت پر وسعتی است، مرکز آن را باطلاق و نیزاری وسیع اشغال کرده و اطراف آن را کوهها و تپه های مرتفع احاطه نموده است و برای شکار خوک و گراز یا کبک و آهو و غیره شکارگاه مناسبی است:
بد اندر حدود چغاخور لری
لری غولدنگی چغاله خوری.
بهار (دیوان اشعار ج 2 ص 300).
رجوع به چقاخور شود
لغت نامه دهخدا
چاخچور، چاقشور، دولاغ، شلواری فراخ و دو پاچه بهم پیوسته که از کمر تا نوک انگشتان پای را مستور میداشت و زنان هنگام بیرون رفتن از خانه میپوشیدند، نوعی جامۀ زنانه مخصوص پوشانیدن هردو پای از بالای ران تا نوک انگشتان، لباسی است مخصوص پای زنان که از پنجۀ پا تا کمر یا تا وسط ساق پا را میپوشاند و در مفصل پا و ساق چین دارد، (فرهنگ نظام)، و رجوع به چاخچور و چادرچاخچور و چاقشور شود
لغت نامه دهخدا
چاخچور، چاقچور، دولاغ، (ناظم الاطباء)، مبدل چاقچور است، (فرهنگ نظام)، چاقشر، (ناظم الاطباء)، قسمی از جوراب که از نوک انگشتان پا تا کمر را میپوشاند، (ناظم الاطباء)، چیزی است از عالم موزه که پشمین و سقرلاتی باشد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قابوک، مخارجۀ عمارت، (ناظم الاطباء)، مخارجۀ عمارت که در خانه ها میسازند و آن را در روم ’یوکلک’ گویند، (فرهنگ شعوری)، ناودانی که بر کنارهای بام سازند تا آب باران و برف بر آن سیلان کند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام یکی از دهستانهای نه گانه بخش خورموج شهرستان بوشهر که حدود مشخصاتش، از شمال دهستان حومه خورموج و کوه خاک، از جنوب دهستان لاواکیکان، از باختر ارتفاعات مند و از خاور رود خانه مند میباشد. این دهستان که جلگه است و در دامنه واقع شده تقریباً در مرکز بخش قرار دارد. هوای آن گرم است. زراعتش بطور کلی دیمی است و آب مشروب اهالی از چاه تأمین میشود. محصول این آبادی عبارت از خرما و کمی غله است و شغل اهالی زراعت میباشد این دهستان از 12 آبادی تشکیل شده که در حدود 3800 تن سکنه دارد. قریه های مهم این دهستان عبارتند از: گزدراز، طویل دراز، فقیه احمدان، دهداوی و ناصری و چغاپور مرکز این همه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چقشور
تصویر چقشور
پارسی است چاخچور قسمی از جاقشور سرخ رنگ، نوعی کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابوک
تصویر قابوک
قاپول بنگرید به قاپول
فرهنگ لغت هوشیار
مخارجه عمارت، ناوادانی که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن جمع آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابور
تصویر طابور
ترکی رده، گروه گردان (کتیبه) صف فوج، کتبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراخور
تصویر چراخور
چراخوار
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی در زمان به هنگام شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آنرا بر روی شلیته و تنبانها می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابور
تصویر سابور
پارسی تازی گشته شاپور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حابور
تصویر حابور
گناه خانه بزمکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چابوک
تصویر چابوک
چست و چالاک زرنگ، ماهر زبر دست، تازیانه شلاق
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آنرا بر روی شلیته و تنبانها می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابوق
تصویر قابوق
ترکی پوست پوسته ترکی پوست پوسته پوست قشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاقچور
تصویر چاقچور
شلوار گشاد و بلند زنانه که از کف پا تا کمر را می پوشاند، چاخچور
فرهنگ فارسی معین
پاخچور، دولاغ، شلوارگشاد زنانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چراگاه، چراگه، راود، سبزه زار، علف چر، علفزار، چرامین، مرتع، مرغزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام دهکده ای در ناحیه ی بیرون بشم از دهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی