جدول جو
جدول جو

معنی چقابهار - جستجوی لغت در جدول جو

چقابهار(چَ بَ)
دهی است از دهستان بادندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 30 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 3 هزارگزی شمال شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد واقع است. دشت و سردسیر است و 212 تن سکنه دارد. آبش از نهر چهارزبر. محصولش غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی گله داری و زراعت است. در زمستان بیشتر ساکنین این آبادی به گرمسیر گچ قصرشیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شابهار
تصویر شابهار
(پسرانه)
نام دشتی در نواحی کابل
فرهنگ نامهای ایرانی
(چُ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال دورود و یک هزارگزی خاور کنار راه آهن دورود به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 459 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه. محصولش غلات، پنبه و چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مستور. پرده پوش. (آنندراج). که نقاب بر رخ افکنده است تا شناخته نشود. نقاب پوش. که رخ در نقاب نهفته است. ماسک دار:
خورشید وگر نقاب دار است
منقل معشوق برکنار است.
کلیم (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 5 تا 8 هزارگزی خاور گهواره، کنار راه مالرو عمومی گهواره بگردنۀ امیرخان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 520 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات، سبزی، توتون، حصیر و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است اما در تابستان از گهواره اتومبیل هم میتوان برد. سکنۀ این آبادی از تیره گهواره میباشند و چشمۀ ارغوانی بدین آبادی متصل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
به قول سمعانی قریه ای است از قرای بلخ و عده ای از راویان بدان منسوبند. (معجم البلدان). و رجوع به انساب سمعانی و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام بتکده ای بود در نواحی کابل که در اطراف آن دشتی بس بزرگ واقع است. (فرهنگ جهانگیری) :
هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود
پیش کردی و درآوردی بدشت شابهار.
فرخی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 255).
همه شادی شابهار کزو
شد شکفته بهار دولت و فر.
مسعودسعد (از جهانگیری).
و رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 181 و 270 و 280 شود.
نام چمنی است در کابل که محل عرض لشکر و سپاه سلطان محمود غزنوی بوده چنانکه ابوالحسن فرخی در ابن باب گفته:
با من بشابهار بهم بود چاشتگاه
ماه من آنکه رشک برد زو دو هفته ماه
گفت این فراخ پهنا دشت گشاده چیست
گفتم که عرضه گاه شه بی عدوسپاه
گفت آن هزار و هفتصد و اند کوه چیست
گفتم هزار و هفتصدواند پیل شاه
اگر چه ممکن است که در قدیم در حوالی کابل بتکده بوده چه مذهب بودائی قرنها در افغانستان بوده و آثار آن هنوز بسیار است لیکن معنی شابهار را بتکدۀ آنجا قرار دادن معلوم نیست از چه مأخذ است... شاید جهانگیری و دیگران شابهار را قیاس به نوبهار کردند که بمعنی بتکده آمده و نوبهار بلخ بتکدۀ بودائیان بوده. (فرهنگ نظام). رجوع به مادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا
ایالتی از کشور چین در مشرق ژهل که در سال 1921 میلادی بوسیله مغولان تجزیه شده است، دارای 2170000 تن سکنه است و مرکز این ایالت شهر ’چانگ چیاکئو’ میباشد
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان بزجلو بخش وفس شهرستان اراک در 17 هزارگزی جنوب خاوری کمیجان و 8 هزارگزی راه مالرو عمومی، کوهستانی و سردسیر است با 202 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول عمده آنجا غلات، انگور و لبنیات است، شغل مردان زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آنجا مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ سِ)
شگفت آوردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقابدار
تصویر نقابدار
پرده پوش، مستور، ماسک دار
فرهنگ لغت هوشیار
ماسکدار، پوشیده روی، محجوب، مستور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شامل چهارماه سال، از اول اسفندماه تا آخر خرداد که به سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
چارپادار، چاروا دار
فرهنگ گویش مازندرانی