جدول جو
جدول جو

معنی چقا - جستجوی لغت در جدول جو

چقا
(چُ / چَ)
در لهجۀ کردی بمعنی تپه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ذیل چقا)
لغت نامه دهخدا
چقا
(چَ / چُ)
دهی است از دهستان فارسینج اسدآباد شهرستان همدان که در 33 هزارگزی جنوب باختری قصبۀ اسدآباد و 7 هزارگزی فارسینج واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 800 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، توتون، لبنیات، عسل و انگور. شغل اهالی زراعت، گله داری و تربیت بوقلمون، صنایع دستی زنان قالیبافی و راهش مالرو است. این آبادی در دو محل که به فاصله یک هزارگز واقعاند چفابالا و چقاپائین نامیده میشوند و سکنۀ چقابالا 350 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
چقا
پارچه ای که از پشم گوسفند بافند، کت پشمی چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ کَ)
دهی است از دهستان بیونیج بخش کرند شهرستان شاه آباد که در 12 هزارگزی شمال کرند و 2 هزارگزی ده جامی واقع است. دشت و سردسیر است و20 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری و تهیه ذغال و هیزم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ حَمْ ما)
نام تپه ای است در 19 هزارگزی شمال نفت شاه، کنار راه شوسۀ نفت شاه به قصرشیرین که پاسگاه مرزبانی دارد و در زمستان قشلاق عده ای از طوایف قلخانی گورانی است. این محل آبش از رود خانه کنگاکش میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 6 هزارگزی شمال باختر گهواره واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 29 هزارگزی جنوب شهر ملایر و سه هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به بروجرد واقع است. جلگه و معتدل است و 125 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ دِ عَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 20 هزارگزی جنوب خاوری کوزران و 2 هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به چهارزبر واقع است. دشت و سردسیر است و 110 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات، حبوبات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ گِ)
دهی است ازبخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 21 هزارگزی جنوب خاوری کوزران و 2 هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است. دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه و نهر کاشنبه. محصولش غلات، حبوبات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. این آبادی تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 4 هزارگزی شمال شهر کرمانشاهان نزدیک تصفیه خانه نفت کنار قره سو واقع است. دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه قره سو و قنات و شغل اهالی زراعت و کارگری در تصفیه خانه نفت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 40 هزارگزی شمال باختری الیگودرز کنار راه مالرو مقصودآباد به هوش واقع است. جلگه و معتدل است و 216 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات، محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در13 هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوه دشت واقع است. تپه ماهوری و معتدل است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و طناب و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ نِ اَ)
دهی است از دهستان میاندربند. بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 55 هزارگزی شمال باختر شوسۀ سنندج واقع است. دامنه و سردسیر است و 400 تن سکنه دارد. آبش از سراب بی ابر، محصولش غلات، حبوبات، برنج، چغندر قند، و میوه جات و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان میاندربند. بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و 4 هزارگزی باختر راه شوسۀ کردستان واقعاست. دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ لوچ و رود خانه رازآور. محصولش غلات دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و راهش از طریق چشمۀ خضر الیاس اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَلَ)
دهی از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 8 هزارگزی جنوب باختری الشتر، کنار راه شوسۀ خرم آباد به الشتر واقع است. جلگه و سردسیراست و 210 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ قلقله، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و پشم، شغل. اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ مُ طَ فا)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه که در 18 هزارگزی جنوب خاوری نقده و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نقده به مهاباد واقع است. جلگه ای است باطلاقی با هوای معتدل که 191 تن سکنه دارد. آبش از گدار، محصولش غلات، چغندر، توتون، حبوبات و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَقْ قا بَقْ قا)
بقال چقال. در تداول عوام، اشاره به صاحبان حرفه های کوچک و دکانداران کم بضاعت است، در مقام تحقیر و بی اعتنایی. و رجوع به بقال چقال و چغال شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 34 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 3 هزارگزی ماهیدشت واقع است. دشت و سردسیر است و 30 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، حبوبات، چغندر قند، صیفی، پنبه و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ خَ دَ)
دهی است از دهستان گرگاه بخش ولییان شهرستان خرم آباد که در 4 هزارگزی شمال خاوری ماسور و 2 هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه خرم آباد. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ میر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 18 هزارگزی باختر کرمانشاه و 3 هزارگزی سیمینه واقع است. دامنه و سردسیر است و 442 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات، محصولش غلات حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است ولی در تابستان از سیمینه اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
چوخه زنبیل. تپه ای نزدیک شوش
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از قرای خبوشان است که مشتمل بر چهار مزرعه است و رودخانه ای دارد که به رود اترک می ریزد و زراعت دیمی آن در اطراف قلعه کشت میشود. این آبادی دویست خانوار سکنه دارد که بسیاری از افراد آنها تفنگچی هستند’. (از مرآت البلدان چ دانشگاه تهران ص 2232)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 23 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 2هزارگزی سیاسیا واقع است دشت و سردسیر است و 670 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه راوند. محصولش غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی این آبادی که از طایفۀ سیاسیا هستند. در زمستان به گرمسیر کاسه گران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 21 هزارگزی شمال باختری چوار و 21 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است کوهستانی و سردسیر است و85 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان بخش حومه مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی شمال کرمانشاه و باختر راه شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان واقع است. دشت و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از سراب طاق بستان و چشمه. محصولش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و مختصر میوه جات، و شغل بیشتر اهالی زراعت است. عده ای از آنان نیز کارگر تصفیه خانه نفت کرمانشاه میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
دهی است جزء دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک که در 45 هزارگزی جنوب فرمهین متصل به راه آهن اراک واقع است. دشت و سردسیر است و 307 تن سکنه دارد، آبش از قنات. محصولش غلات، ارزن، بنشن، چغندر قند و صیفی. شغل اهالی زراعت و قالیبافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ طُ رُ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 51 هزارگزی شمال خاور الیگودرز، کنار راه مالرو لیلان به دارشو واقع است. جلگه و معتدل است و 441 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه. محصولش غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ صَ فَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 500 گزی راه شوسۀ شاه آباد به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و285 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، چغندر قند، حبوبات، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. بیشتر ساکنان این آبادی در زمستان به گرمسیر گچ قصر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ فُدْ دی)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجردکه در 18 هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو گورچل به خومپ بالا واقع است. جلگه و معتدل است و 631 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 21 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و 2 هزارگزی جنوب رود خانه قره سو واقع است. دشت و سردسیر است و 194 تن سکنه دارد. آبش از سراب نیلوفر. محصولش غلات، حبوبات دیمی، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و راهش اتومبیل رو است. به این آبادی در اصطلاح اهل محل چقاچر نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
دهی است از دهستان 5 بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان که در 3هزارگزی جنوب خاوری هرسین و یکهزارگزی جنوب شوسۀ هرسین و خرم آباد واقع است. دشت و سردسیر است و 440 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه کهریز. محصولش غلات حبوبات، چغندر قند، قلمستان و صیفی. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان بافتن گلیم جاجیم و جوال. و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ سُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’تپه ای است میان باغات و آبادی شهر کرمانشاهان که چشم انداز بسیار خوبی دارد و همه خانه ها و مساجد و بازارهای شهر از روی این تپه دیده میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 251)
لغت نامه دهخدا
(چَ گُ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 10 هزارگزی جنوب خاوری کوزران بر سر راه فرعی کوزران به چهارزبر واقعاست. دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه و سراب هفت آشان، محصولش غلات، حبوبات دیم، لبنیات و چغندر قند. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. در زمستان گله داران این محل به حدود نفت شاه میروند و در این آبادی تپه ای از آثار قدیم باقی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پارسی است چکاچاک آوای تیغ و تیر و شمشیر آواز پیاپی خوردن شمشیر تیر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقاچق
تصویر چقاچق
آواز پیاپی خوردن شمشیر تیر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار