میوۀ نارس را گویند. (برهان). بمعنی میوۀ نارس میباشد. (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نارس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). در تداول عامۀ خراسانیان بر بادام و زردآلو و گوجه و این قبیل میوه ها که نارس باشند اطلاق میشود. و رجوع به آله شود. بادام سبز نارس که درون بر آن سخت نشده باشد: چغاله بادام، جوقی از مرغان بود. (فرهنگ اوبهی). جمعیت طیور. (شعوری). جغاله. چقاله. جفاله: ز مرغ و آهو دانم به جویبار و بدشت ازین چغاله چغاله وز آن قطار قطار. عنصری (از فرهنگ اوبهی) ؟ پراکنده هامون و گردان همه ز مرغان چغاله ز غرمان رمه. اسدی. و رجوع به جغاله و جفاله شود
میوۀ نارس را گویند. (برهان). بمعنی میوۀ نارس میباشد. (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نارس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). در تداول عامۀ خراسانیان بر بادام و زردآلو و گوجه و این قبیل میوه ها که نارس باشند اطلاق میشود. و رجوع به آله شود. بادام سبز نارس که درون بر آن سخت نشده باشد: چغاله بادام، جوقی از مرغان بود. (فرهنگ اوبهی). جمعیت طیور. (شعوری). جغاله. چقاله. جفاله: ز مرغ و آهو دانم به جویبار و بدشت ازین چغاله چغاله وز آن قطار قطار. عنصری (از فرهنگ اوبهی) ؟ پراکنده هامون و گردان همه ز مرغان چغاله ز غُرمان رمه. اسدی. و رجوع به جغاله و جفاله شود
منسوب به چغان و اهل چغان. منسوب به ’چغان’ که بعضی آن را ناحیتی و برخی شهری در ماوراءالنهر دانسته اند. صغانی و صاغانی، آن کس که در ناحیت یاشهر چغان میزیسته یا بدانجا منسوب بوده است. اهل چغان. تنی از مردم چغان. از مردم چغانیان: چغانی و ختلی و بلخی ردان بخاری و از غرچگان موبدان. فردوسی. چغانی و بامی و ختلان و بلخ شده روز بر هر کسی تار و تلخ. فردوسی. رازیت جز آن گفت کان چغانی بلخیت نه آن گفت کان بخاری. ناصرخسرو. و رجوع به چغانیان و صغانی شود، منسوب به خاندان امرای چغانیان. یکتن از افراد خاندان چغانیان که امرای این خاندان سالها در خراسان و ری جبال و دیگر جاهای ایران امارت و حکمروائی داشته اند و احمد بن بکر و احمد بن محمد، ملقّب به فخرالدوله مظفر بن محتاج مکنی به ابوسعد از آن جمله معروفند. و رجوع به چغانیان شود
منسوب به چغان و اهل چغان. منسوب به ’چغان’ که بعضی آن را ناحیتی و برخی شهری در ماوراءالنهر دانسته اند. صغانی و صاغانی، آن کس که در ناحیت یاشهر چغان میزیسته یا بدانجا منسوب بوده است. اهل چغان. تنی از مردم چغان. از مردم چغانیان: چغانی و ختلی و بلخی ردان بخاری و از غرچگان موبدان. فردوسی. چغانی و بامی و ختلان و بلخ شده روز بر هر کسی تار و تلخ. فردوسی. رازیت جز آن گفت کان چغانی بلخیت نه آن گفت کان بخاری. ناصرخسرو. و رجوع به چغانیان و صغانی شود، منسوب به خاندان امرای چغانیان. یکتن از افراد خاندان چغانیان که امرای این خاندان سالها در خراسان و ری جبال و دیگر جاهای ایران امارت و حکمروائی داشته اند و احمد بن بکر و احمد بن محمد، ملقّب به فخرالدوله مظفر بن محتاج مکنی به ابوسعد از آن جمله معروفند. و رجوع به چغانیان شود