جدول جو
جدول جو

معنی چغاسرخ - جستجوی لغت در جدول جو

چغاسرخ
(چِ سُ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول که در 12 هزارگزی جنوب خاوری دزفول و 4 هزارگزی جنوب باختر راه شوشتر به دزفول واقع است. دشت و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش ازرود خانه دز. محصولش غلات، برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ سُ خَ)
دهی است از دهستان میداود (سرگج) بخش جانکی شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایزه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 80 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصول آنجاغلات و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است، این آبادی معدن گچ دارد و ساکنین آن از طایفۀ یمینی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِ سُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای از قراء سرجام است و تقریباً یکصدتن سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(چَ سُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’تپه ای است میان باغات و آبادی شهر کرمانشاهان که چشم انداز بسیار خوبی دارد و همه خانه ها و مساجد و بازارهای شهر از روی این تپه دیده میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 251)
لغت نامه دهخدا
(چِ سَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول که در 15 هزارگزی جنوب خاوری دزفول و 6 هزارگزی جنوب باختر راه شوسۀ شوشتر به دزفول واقع است. دشت و گرمسیر است و 400 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دز. محصولش غلات، برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از عشایر بختیاری میباشند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ سُ)
دهی از بخش آبدانان شهرستان ایلام که در 26 هزارگزی باختر آبدانان کنار راه مالرو دهلران به نصریان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 123 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سیمینه. محصولش غلات، پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ضمناً سۀ مزرعۀ چم سرخ، دره کچ و سه کلال نیز جزء این ده محسوب میشوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قشلاقی است در هفت فرسخ و نیمی مغرب نهاوند که جای زراعت ندارد، لیکن بسبب بودن وحوش و طیور و قوچ و میش درآنجا، شکارگاه مناسبی است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 261)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قَبْ با)
دهی از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 18000گزی شمال خاوری نجف آباد کنار شوسۀ بیجار به سنندج. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور، سردسیر، سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان، قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
یکی از دو نوع اکسید مس.
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آواز ساز. (ناظم الاطباء). صدای چنگ و ساز و امثال آن. (از شعوری) ، شور و غوغای در جنگ، انبار زیرزمینی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغاره شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چارق. کفش درشت روستایی. نوعی پای افزار که دهقانان و روستائیان در پای کنند:
سواران ولی بر نمد زین چارخ
شجاعان ولیکن بفسق و بساغر.
عمعق بخارایی.
و رجوع به چارق و چارغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاسرخ
تصویر لاسرخ
اکسید مس یک ظرفیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغار
تصویر چغار
زی بی حیا و بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
روستای از توابع شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی