جدول جو
جدول جو

معنی چغ - جستجوی لغت در جدول جو

چغ
پردۀ حصیری، پرده ای که از نی یا چوب های باریک درست کنند، خانۀ کوچک ساخته شده از نی یا شاخۀ درخت،
لانۀ پرندگان، خانه ای که برای کبوتران خانگی در روی پشت بام می سازند
تصویری از چغ
تصویر چغ
فرهنگ فارسی عمید
چغ
چوبی سیاه رنگ مانند آبنوس که از آن تخت و سایر اشیای چوبی می ساخته اند، برای مثال یکی تخت عاج و یکی تخت چغ / یکی جای شاه و یکی جای فغ (اسدی - برهان قاطع - چغ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
چغ
چوبی که با آن ماست یا دوغ را در خم یا تغار به هم می زنند تا کرۀ آن جدا شود،
چرخ کوچک دستی که زنان با آن نخ می ریسند
تصویری از چغ
تصویر چغ
فرهنگ فارسی عمید
چغ
(چِ)
پرده مانندی است که از چوبهای باریک سازند و به این معنی با قاف هم آمده است. گویند باین معنی ترکی است. (برهان). نوعی از پرده که از سیخهای نی راست کنند وبردرها آویزند و الوان و ساده هم باشد. (آنندراج). پرده ای است که از چوبهای باریک سازند. (جهانگیری). پردۀ حصیری و پرده مانندی که از چوبهای باریک سازند. (ناظم الاطباء). چق و چیغ. (از آنندراج) :
پس چغ از حیا هندوبتی فریادرس دارم
سخنگو طوطی شیرین زبانی در قفس دارم.
اشرف (از آنندراج).
، بمعنی چق و آلاچیق ترکی است که نام خانه ای است از چوب مر ترکمانان را. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چغ
(چُ)
جغ. چوبی است که همچون آبنوس بود برنگ. (فرهنگ اسدی). چوب آبنوس و بعضی گویند چوبیست مانند آبنوس. (برهان). چوب آبنوس را نامند. (جهانگیری). چوب آبنوس و چوبی شبیه آبنوس. (ناظم الاطباء) :
یکی تخت عاج و ی-کی تخت چغ
یکی جای شاه و یکی جای فغ.
اسدی.
و رجوع به جغ شود، چوبی را نیزگویند که بر گردن گاو گردون کش نهند. (برهان). چوبی که بر گردن گاو گردون کش بندند. (ناظم الاطباء). جغ. جوغ. چوغ. یوغ. چوبی که هنگام شیار کردن زمین یا کوبیدن خرمن برگردن گاو نهند. و رجوع به جغ و جوغ و یوغ شود، گاهی برگاو گردون کش هم اطلاق کنند. (برهان). گاو گردون کش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چغ
(چَ)
چوبی باشد که بدان ماست را بشورانند تا مسکه و کره از آن جدا گردد. (برهان). چوبی که بدان ماست از مسکه جدا کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی باشد که بدان جقرات را بشورانند تا کره از دوغ جدا شود. (جهانگیری). چوبی که بدان ماست را بشورانند تا مسکه برآرد. (ناظم الاطباء). چوبی که بدان ماست را میزنند تا کره بیرون بیاید. (فرهنگ نظام). آن چوب که بدان جغرات زنند تا مسکه برآید. (شرفنامۀ منیری). جغ. شیرزنه. و رجوع به جغ شود، چرخی که زنان رشته بدان ریسند. (برهان). چرخه باشد که زنان بدان رشته را بریسند. (جهانگیری). چرخ دستی کوچکی که زنان بدان رشته ریسند، عنکبوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چغ
پرده حصیری
تصویری از چغ
تصویر چغ
فرهنگ لغت هوشیار
چغ
((چَ))
چوبی که بدان ماست راهم زنند تا مسکه و کره از آن جدا گردد، چرخی که زنان رشته بدان ریسند
تصویری از چغ
تصویر چغ
فرهنگ فارسی معین
چغ
نی و ساقه ی آن، پرده ای که از نی بافند، صافی برنج از جنس نی، نی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغک
تصویر چغک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
چوغولی پارسی است سخن چینی عمل چغل. سعایت تضریب سخن چینی نمامی، غیبت، شکایت از عمل کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل خوری
تصویر چغل خوری
سخن چینی نمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل خور
تصویر چغل خور
سخن چین نمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل
تصویر چغل
چین و شکنج را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغزیده
تصویر چغزیده
ناله کرده زاری کرده، شکایت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغزیدن
تصویر چغزیدن
فریاد کردن غوک، ناله کردن زاری کردن، شکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خطا و گناه کسی را باز گو کردن (نزد حاکم داروغه و دیگران)، شکایت از عمل کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغلی دادن
تصویر چغلی دادن
گزارش دادن خطاهای کسی بمافوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغندر کاری
تصویر چغندر کاری
عمل کشت چغندر
فرهنگ لغت هوشیار
هویجی باشد که در آتش داخل کنند و بر سه قسم است، چغندر قند، چغندر رسمی، و چغندر فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغندر قند
تصویر چغندر قند
نوعی از چغندر که بکار ساختن شکر و قند آید
فرهنگ لغت هوشیار
آن کس که چغندر کارد، مالک یا زارعی که در ملک یا زمین خود برای مصرف کارخانه قند چغندر کاری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغندر کاشتن
تصویر چغندر کاشتن
کشت چغندر کردن زراعت کردن چغندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغندر کشک
تصویر چغندر کشک
خوراکی که از اختلاط چغندر و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغنده
تصویر چغنده
آن کس که میچغد چخنده
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که نوازند چغانه، چوبی است میان شکافته که جلاجلی چند برآن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند، نوایی است از موسیقی. گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغو
تصویر چغو
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغوک
تصویر چغوک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغیدن
تصویر چغیدن
سعی کردن و کوشش نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار