- چسپناک (چَ)
چسپنده. لزج. دوسگن. نوچ. وزک ناک. آلودۀ بچسپ. چسپ آلود. رجوع به چسب و چسپ و چسپنده و چسپناکی شود
معنی چسپناک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسفناج، گیاهی یک ساله با برگ های پهن، ساقه های سست و نازک و گل های ریز سبز رنگ که به عنوان سبزی خورده می شود، اسفاناج، سپاناخ
(چَ)
لغت نامه دهخدا
چسپندگی. لزوجت. دوسگنی. نوچی. چسپ آلودگی. وزکناکی. رجوع به چسب و چسپ و چسپندگی و چسپناک شود
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
چسبنده، لزج
