جدول جو
جدول جو

معنی چسپان - جستجوی لغت در جدول جو

چسپان(چَ)
پیوسته و متصل و ملصق. (آنندراج). متصل و ملصق و چسبیده و پیوسته. (ناظم الاطباء). چسپ:
تن مده اختلاط چسپان را
جامۀ تنگ زود پاره شود.
؟ (از آنندراج).
، شایسته و سزاوار، تنگ. (ناظم الاطباء) ، تند. چالاک چسپ. جلد. فرز. تر و چسپان. تر و چسپ. رجوع به چسپ شود
لغت نامه دهخدا
چسپان(چَ)
قسمی از جامه ای که بالای جامه ها پوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چوپان
تصویر چوپان
کسی که گوسفندان را به چراگاه می برد، نگهبان گلۀ گوسفند، رمه بان، رمه یار، رامیار، رمیار، شبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
چسب، مطلوب، خوشایند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
رجوع به چسپان شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
چیستان و لغز و معما. (ناظم الاطباء). مخفف چیستان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خیل: و از جملۀ آن (یعنی کواکب شجاع) هشت (ستاره) که ایشان را اسپان خوانند و کرگان با ایشانند. (التفهیم بیرونی) ، (خلیج...) خلیجی است در سواحل شرقی ایتالیا و آن از جنوب شرقی بسوی شمال غربی امتداد یابد و 4 لنگرگاه بسیار محکم و استوار دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
هم ریشه شبان در پهلوی شوپان در جغتایی کوپان (با واو مجهول) و چوبان (با واو مجهول و باء)، (حواشی برهان چ معین)، نگهبان گوسفندان و گاوان، کسی که نگاهبان گوسفندان است، نامهای دیگرش گله بان و شبان است، مؤلف سراج اللغات احتمال غالب به ترکی بودن این کلمه داده لیکن در فارسی بودن آن شک نیست چه چوپان و شبان از یک ریشه است، ’پان’ و ’بان’ بمعنی نگاه دارنده است و ’چ ’’ش’ مبدل هم هستند، در اوستا ’پسو’ بمعنی حیوانات اهلی است، در سنسکریت ’پشو’ بهمان معنی است، پس اصل لفظ بمعنی نگاهدارندۀ حیوانات اهلی است و در پهلوی این کلمه شپان است، (فرهنگ نظام)، گله بان، (غیاث اللغات)، شپان گوسفندان، (شرفنامۀ منیری)، چوپان و شپان و گله دار، (ناظم الاطباء)، چپان، شبان، گله بان، رمه یار و رمه بان، پاده بان، گوسفندچران، راعی، بمعنی حارس و حافظ است، (یادداشت مؤلف)، نگهبان گلۀ گوسفند و گاو:
ستمکاره چوپان بدشت قلو
همانا نبرد بدانسان گلو،
فردوسی،
بشدکرد چوپان و دو کره تاز
ابا زین و پیچان کمندی دراز،
فردوسی،
ز چوب زهر چون چوپان خبر داشت
چراگاه گله جای دگر داشت،
نظامی،
گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست،
سعدی (گلستان)،
گر نشوی گرگ ز چوپان چه غم
ور نکنی ظلم ز سلطان چه غم،
خواجو،
باشۀ عدلش شده با پشه خویش
گرگ بدورش شده چوپان میش،
خواجو،
در زمانش بره بردعوی خون مادران
گرگ را بگرفته گردن پیش چوپان میبرد،
سلمان (از شرفنامۀ منیری)،
و آن رمۀ آهو که نزدیک تو آمدند چوپان ایشان من بودم، (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 219)،
- امثال:
اجل سگ که رسد نان چوپان خورد،
چوپان بد داغ پیش آورد، :
امیرا به سوی خراسان نگر
که سوری همی بند و ساز آورد
اگر دست شومش بماند دراز
به پیش تو کار دراز آورد
هر آن کار کان را بسوری دهی
چو چوپان بد دوغ بازآورد،
ابوالفضل جمحی (از تاریخ بیهقی)،
و در تاریخ بیهقی کنیۀ این شاعر ابوالمظفر ضبط شده و شعر نیز بصورت ذیل مکتوب است:
امیرا بسوی خراسان نگر
که سوری همی مال و ساز آورد
اگر دست ظلمش بماند دراز
به پیش تو کاری دراز آورد
هر آن مملکت کآن بسوری دهی
چو چوپان بد داغ بازآورد،
هر دو کلمه داغ و دوغ در این مثل بی تناسب نیست و داغ به ذوق نزدیکتر است، چه رسم بر این رفته است که هرگاه در مسافتی دور که نقل لاشه عادتاً صعب باشد چون حیوانی سقط شود خربنده یا ساربان یا شبان داغ حیوان را بریده و بصاحب آن میبرد تا ظاهر شود که حیوان مرده است و آنرا نفروخته اندو البته مواشی چوپان بد بعلت عدم مواظبت کامل بیشترتلف میشود، (امثال و حکم ج 3 ص 1423 و 1424)، چوپان خائن گرگ است،
، گله بان اسبان، (شرفنامۀ منیری)، یلخی دار، (یادداشت مؤلف)، ایلخی دار:
به رستم چنین گفت چوپان پیر
که ای مهتر اسب کسان رامگیر،
فردوسی،
نماند ایچ در دشت اسبان یله
بیاورد چوپان بمیدان گله،
فردوسی،
رجوع به شبان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
لزوجت و التصاق و پیوستگی. (ناظم الاطباء). رجوع به چسپان شود، جلدی و چالاکی. تر و فرزی. تر و چسپانی. تندی و تیزی. رجوع به چسپان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چوپان
تصویر چوپان
شبان، گله بان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوپان
تصویر چوپان
نگهبان گله گوسفند و گاو، شبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپان
تصویر اسپان
شجاع، یکی از صور فلکی جنوبی که دارای هشت ستاره می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
بسیار تنگ، کیپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
لزجّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
Clingy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
collant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
くっつく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
چمچماتا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
আটকে থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
ya kushikilia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
yapışkan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
끈적한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
lengket
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
דביק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
चिपचिपा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
เหนียว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
plakkerig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
appiccicoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
pegajoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
粘人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
lepki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
липкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
anhänglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
липкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چسبان
تصویر چسبان
pegajoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی