جدول جو
جدول جو

معنی چسبی - جستجوی لغت در جدول جو

چسبی
(چِ)
دهی از دهستان نیگنان بخش بشرویۀ شهرستان فردوس که در 39هزارگزی شمال بشرویه و 4هزارگزی شمال نیگنان واقع است. دامنه و گرمسیراست و 275 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، ارزن، ابریشم و باغات، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چستی
تصویر چستی
چابکی، چالاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
دارای روند مقبول، دارای نسبیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلبی
تصویر چلبی
عنوانی احترام آمیز برای علما، ادبا و شاهزادگان ترک آسیای صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چربی
تصویر چربی
مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمی شود، پیه، کنایه از سرشیر، قیماق، چرب بودن، روغن دار بودن، مقابل درشتی و خشونت، کنایه از نرمی، ملایمت، رفق، مدارا، ملاطفت، برای مثال به هر کار چربی به کار آوری / سخن ها چنین پرنگار آوری (فردوسی۲ - ۱۲۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
مربوط به نسب، مقابل سببی، دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود، ویژگی آنکه یا آنچه مانند چوب خشک باشد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ چَ)
نچسبیدن، سماجت. اصرار بی جا و بی مزه. بی مزگی. صفت آدم نچسب.
- نچسبی کردن، به سماجت و پافشاری بی جاخود را لوس و بی ارج کردن. اصرار ورزیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسبی
تصویر حسبی
مزد آورد، ثواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلبی
تصویر چلبی
آقا، خواجه و سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چستی
تصویر چستی
چالاکی و زبر دستی و جلدی و تیز دستی و بیداری و سرعت
فرهنگ لغت هوشیار
کسبی در فارسی گرفتنی رو در روی گونه ای، پیشه وریک منسوب به کسب آنچه بوسیله سعی و کوشش و مهارت بدست آرند مقابل فطری: (محبت یا فطرتی بود یا کسبی)، (اوصاف الاشراف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
قرابت و خویشاوندی مستقیم و پدر مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چربی
تصویر چربی
((چَ))
پیه، ماده روغنی که روی آبگوشت جمع می شود، سرشیر، قیماق، به ملایمت رفتار کردن، مهربانی نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلبی
تصویر چلبی
((چَ لَ))
خواجه، آقا، سرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسکی
تصویر چسکی
((چُ سَ))
بسیار کوچک و حقیر و ناقابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چستی
تصویر چستی
((چُ))
چابکی، چالاکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
((نَ سَ))
منسوب به نسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
کمابیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
Wood, Wooden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
Relative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
drewniany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
de madeira
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
木制的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
відносний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
относительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
дерев'яний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
względny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
aus Holz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
relativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
деревянный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چوبی
تصویر چوبی
di legno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی