جدول جو
جدول جو

معنی چرگنی - جستجوی لغت در جدول جو

چرگنی
(چِ گِ)
چرکنی. چرکینی. چرگینی. کثافت و ناپاکی. آلودگی و آلایشناکی:
بسیاهی بصر جهان بیند
چرگنی بر سیاه ننشیند.
نظامی.
رجوع به چرگن و چرگین و چرکنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرانی
تصویر چرانی
پول غذا که روزانه یا ماهانه به کسی بدهند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
حاصل مصدر یا مصدر مرخم ’چرانیدن’ است و بصورت ترکیب به کار رود، چون: چشم چرانی، سورچرانی، شکم چرانی، گله چرانی، علف چرانی، خرچرانی، غازچرانی و غیره
لغت نامه دهخدا
(چِ)
چرگن. چرکن. چرکین. شوخگن. شوخگین. رجوع به چرگن و چرکن و چرکین شود
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قلعه ای از قلاع قدیمۀ سرحدی است که آنرا ’سفنان’ مینامیده اند، و در سال 136هجری قمری در خلافت ابوجعفر منصور دوانیقی، یزید بن اسد که بحکومت شیروان و دربند مأمور بوده از تعدی طایفۀ خزر ببغداد شکایت کرده است و تدبیری که برای دفع این طایفه کردند این بود که قلاع قدیمه که در سرحد بوده تعمیر نمایند و از طرف خلافت حکم بمرمت آنها صادر شده از جمله قلعۀ سفنان بود که حالا آنرا چرکنی میگویند و پس از مرمت چند خانوار شامی آنجا ساکن نمودند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 221)
لغت نامه دهخدا
(چِ کِ)
چرکینی. شوخگنی. شوخگینی. دنسی. چرگنی. ریمناکی. آلودگی. ناپاکی. آلایشناکی. رجوع به چرکن و چرگنی و چرکینی و چرگینی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ)
خواهر قدیس گریگوریوس نازیانزی است که در حدود 370م. متولد شده است. مثال کامل و باهری از مادرش بوده است. برادر او پس از مرگش وصف اورا با مرثیه بیان کرده است. (اعلام المنجد ص 368)
لغت نامه دهخدا
(گَ گِ)
جرب. (دستوراللغه) (بحر الجواهر). نقیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چِ گِ)
چرکن. چرکین. چرگین. شوخگن. شوخگین:
ترسم این چرگن نمونه خصال
آرد آلودگی به آب زلال.
نظامی.
رجوع به چرکن و چرکین و چرگین شود
لغت نامه دهخدا
(چِ گِ)
نام یکی از بخشهای خرم آباد که از سمت خاور به شهرستان خرم آباد، از باختر به بخش طرهان، از شمال به بخش سلسله و دلفان و از سمت جنوب به بخش ویسیان محدود است. اراضی این بخش قسمتی جلگه و قسمتی در دامنۀ کوه یا کوهستانی است و آب و هوای معتدل دارد. آبش از رودخانه و چشمه ها. محصولش غلات، حبوبات و صیفی. راهش در تابستان از طریق خرم آباد و کوهدشت اتومبیل رو است. مرکز بخش چگنی در 36 هزارگزی خرم آباد واقع است و از آثار قدیم، بنای دو امامزادۀ معروف به باباعباس و حیات الغیب با قلعۀ مخروبه و پل مخروبۀ مهم کنگان که پایه های آن باقی است در آن محل برجای مانده است. این بخش از سه دهستان: دوره، ناوه کش و سماق تشکیل یافته که جمعاً بیش از 11 هزاروپانصد تن سکنه دارند. و ساکنین بخش از طایفه های بهرامی، طولانی، شاهیوند، سادات، حیات الغیب و چگنی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِ گِ)
چگینی. نام طایفه ای است از طوایف قشقایی که تعداد 300 خانوار است و محل سکونت آنها در حوالی سمیرم میباشد. (از جغرافی سیاسی کیهان ص 82). رجوع به چگینی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرگنی
تصویر گرگنی
گرگن بودن جرب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان بندپی شهرستان بابلاز دهستان فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی