دهی از دهستان ایرغان بخش مرکزی شهرستان سراب که در 7500گزی باختر سراب و پانصدگزی راه شوسۀ تبریز واقع است. جلگه و معتدل است و 174 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش شوسه است. این ده را ’چرمی’ نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان ایرغان بخش مرکزی شهرستان سراب که در 7500گزی باختر سراب و پانصدگزی راه شوسۀ تبریز واقع است. جلگه و معتدل است و 174 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش شوسه است. این ده را ’چرمی’ نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چهارلو، اصطلاحی در بازی ورق، نام یکی ازورق های بازی، ورق بازی که چهار خال دارد، نام ورقی از اوراق بازی که چهار خال بر آن نقش شده، نام هر ورقی از ورقهای بازی که چهار خال از یکی از خالهای مختلف بر روی آن نقش شده باشد، و رجوع به چهارلو شود
چهارلو، اصطلاحی در بازی ورق، نام یکی ازورق های بازی، ورق بازی که چهار خال دارد، نام ورقی از اوراق بازی که چهار خال بر آن نقش شده، نام هر ورقی از ورقهای بازی که چهار خال از یکی از خالهای مختلف بر روی آن نقش شده باشد، و رجوع به چهارلو شود
چلاو. (ناظم الاطباء). خشکه برنج. غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند. در تداول عامه، خوراکی است که از برنج خالص با روغن یاکره پزند و آن را با کباب یا خورش دیگر خورند. مطبوخ برنج بدون آنکه با چیزهایی از قبیل ماش و عدس و رشته و نظایر اینها مخلوط باشد. و رجوع به چلاو و چلوکباب و چلوکبابی و چلوی شود
چلاو. (ناظم الاطباء). خشکه برنج. غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند. در تداول عامه، خوراکی است که از برنج خالص با روغن یاکره پزند و آن را با کباب یا خورش دیگر خورند. مطبوخ برنج بدون آنکه با چیزهایی از قبیل ماش و عدس و رشته و نظایر اینها مخلوط باشد. و رجوع به چلاو و چلوکباب و چلوکبابی و چلوی شود
دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردل واقع است. کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 455 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات آبی و دیمی، انگور، گردو و گوجه. شغل اهالی زراعت و زغال سوزی، صنایع دستی بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردل واقع است. کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 455 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات آبی و دیمی، انگور، گردو و گوجه. شغل اهالی زراعت و زغال سوزی، صنایع دستی بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از قلاع بجنورد است که درکنار رود خانه سیم بار واقع شده و زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود. این آبادی هوایی گرمسیری و شصت خانوار سکنه دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 256)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از قلاع بجنورد است که درکنار رود خانه سیم بار واقع شده و زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود. این آبادی هوایی گرمسیری و شصت خانوار سکنه دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 256)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای ولایت سبزوار که هوایش ییلاق و آبش از قنات است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 37هزارگزی جنوب باختری صفی آباد و 7هزارگزی جنوب راه آهن واقع است. کوهستانی و سردسیراست و 563 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، زیره، پنبه، باغات میوه و ابریشم، شغل اهالی زراعت و باغداری و راهش مالرو است، در تابستان از حکم آباد ماشین هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای ولایت سبزوار که هوایش ییلاق و آبش از قنات است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 37هزارگزی جنوب باختری صفی آباد و 7هزارگزی جنوب راه آهن واقع است. کوهستانی و سردسیراست و 563 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، زیره، پنبه، باغات میوه و ابریشم، شغل اهالی زراعت و باغداری و راهش مالرو است، در تابستان از حکم آباد ماشین هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، در 32هزارگزی جنوب شرقی اردبیل در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، در 32هزارگزی جنوب شرقی اردبیل در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از حومه بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 12هزارگزی شمال سراسکند و 12هزارگزی راه شوسه سراسکند به سیاه چمن واقعست. کوهستانی و معتدل است و 270 تن سکنه دارد آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات و پنبه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از حومه بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 12هزارگزی شمال سراسکند و 12هزارگزی راه شوسه سراسکند به سیاه چمن واقعست. کوهستانی و معتدل است و 270 تن سکنه دارد آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات و پنبه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای ولایت بجنورد، که در کنار رود خانه سیم بار واقع شده، هوایش گرمسیر است و بیست خانوار سکنه دارد. زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 213)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای ولایت بجنورد، که در کنار رود خانه سیم بار واقع شده، هوایش گرمسیر است و بیست خانوار سکنه دارد. زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 213)
گوی را گویند که زیاده از دو سه گز عمق نداشته باشد، (برهان) (آنندراج)، گودالی که یک دو گز بیشتر گودی آن نباشد، (ناظم الاطباء)، مصغر چال، یعنی چال کوچک، (ناظم الاطباء)، و رجوع به چال و چاله شود
گوی را گویند که زیاده از دو سه گز عمق نداشته باشد، (برهان) (آنندراج)، گودالی که یک دو گز بیشتر گودی آن نباشد، (ناظم الاطباء)، مصغر چال، یعنی چال کوچک، (ناظم الاطباء)، و رجوع به چال و چاله شود
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر واقع شده، جنگل و کوهستانی است و هوایش معتدل و مرطوب و دارای 120 تن سکنه میباشد، آبش از چشمه و محصولش غلات و ارزن است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان، بافتن شال و کرباس و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهار دانگۀ شهرستان ساری که در 13 هزارگزی خاور کیاسر واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 360 تن سکنه دارد، آبش از رودخانه چرگت و چشمه و محصولش غلات و برنج است، شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر واقع شده، جنگل و کوهستانی است و هوایش معتدل و مرطوب و دارای 120 تن سکنه میباشد، آبش از چشمه و محصولش غلات و ارزن است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان، بافتن شال و کرباس و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی بخش چهار دانگۀ شهرستان ساری که در 13 هزارگزی خاور کیاسر واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 360 تن سکنه دارد، آبش از رودخانه چرگت و چشمه و محصولش غلات و برنج است، شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است. (برهان). چربش. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). چربی. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام). چربی و روغن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دسومت: تا کی دوم از گرد در تو کاندر تو نمی بینم چربو ایمن بزی اکنون که بشستم دست از تو به اشنان و کنستو. شهید بلخی. چو خوان نهاد نهاری فرونهد پیشت چو طبع خویش بخامی چو یشمه بی چربو. منجیک. نان سیاه و خوردی بی چربو وآنگاه مه بمه بود این هر دو. کسائی. مغز آن زمان دهد که ورا بشکنند گوز وز جوش دیگ چربو و کف بر سر آورد. لامعی. سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد واندکی چربو پدید آید بساعت در قصب. ناصرخسرو. از غذاها هرچه درشت و ناخوش مزه و خشک و سخت و بسیارچربو نبود... زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پیه زودتر بفسرد که چربوی گوشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و سکبای گوشت گاو که از چربو بپالایند مردم محرور را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). روزکی چند بنده را بفرست اندکی آرد پاره ای چربو. سوزنی. بدو گفتم نگارینا چه باشد گر مرا باشی که هستم در غمت سوزان چو بر آتش نهی چربو. ؟ (از فرهنگ خطی). - امثال: چربو از پولاد نیاید. ز بدخواهان او ناید سعادت چو از نی خون و از پولاد چربو. قطران. نظیر: چربی از سنگ برنمیآید. روغن ازترب برنیاید. (امثال و حکم دهخدا) ، سمن و چربی، سریشم و نشاسته. (ناظم الاطباء). رجوع به چربی و چربش شود
بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است. (برهان). چربش. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). چربی. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام). چربی و روغن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دسومت: تا کی دَوَم از گِردِ در تو کاندر تو نمی بینم چربو ایمن بزی اکنون که بشستم دست از تو به اشنان و کنستو. شهید بلخی. چو خوان نهاد نهاری فرونهد پیشت چو طبع خویش بخامی چو یشمه بی چربو. منجیک. نان سیاه و خوردی بی چربو وآنگاه مه بمه بود این هر دو. کسائی. مغز آن زمان دهد که ورا بشکنند گوز وز جوش دیگ چربو و کف بر سر آورد. لامعی. سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد واندکی چربو پدید آید بساعت در قصب. ناصرخسرو. از غذاها هرچه درشت و ناخوش مزه و خشک و سخت و بسیارچربو نبود... زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پیه زودتر بفسرد که چربوی گوشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و سکبای گوشت گاو که از چربو بپالایند مردم محرور را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). روزکی چند بنده را بفرست اندکی آرد پاره ای چربو. سوزنی. بدو گفتم نگارینا چه باشد گر مرا باشی که هستم در غمت سوزان چو بر آتش نهی چربو. ؟ (از فرهنگ خطی). - امثال: چربو از پولاد نیاید. ز بدخواهان او ناید سعادت چو از نی خون و از پولاد چربو. قطران. نظیر: چربی از سنگ برنمیآید. روغن ازترب برنیاید. (امثال و حکم دهخدا) ، سمن و چربی، سریشم و نشاسته. (ناظم الاطباء). رجوع به چربی و چربش شود
دهی از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 16هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 28500گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی است و 215 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود قره سو، محصولش غلات، پنبه، برنج و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی بافتن فرش و گلیم و راهش مالرو است. این ده مسکن ایل حسینکلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 16هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 28500گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی است و 215 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود قره سو، محصولش غلات، پنبه، برنج و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی بافتن فرش و گلیم و راهش مالرو است. این ده مسکن ایل حسینکلو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری و نشتارود، از توابع دهستان چهاردانگه هزارجریب شهرستان ساری، روستایی.، از توابع دهستان نشتای حوزه ی شهر عباس آباد
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری و نشتارود، از توابع دهستان چهاردانگه هزارجریب شهرستان ساری، روستایی.، از توابع دهستان نشتای حوزه ی شهر عباس آباد