جدول جو
جدول جو

معنی چرخندیین - جستجوی لغت در جدول جو

چرخندیین
چرخاندن، به گردش و تفرج بردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ مارْ رَ)
خندیدن:
بدان سقا که خود خشکست کامش
گهی بگری و گه بفسوس وبرخند.
ناصرخسرو.
از خندۀ یار خویش بندیش
آنگاه به یار خویش برخند.
ناصرخسرو.
رجوع به خندیدن شود، فدیۀ اندک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ خَ دَ / دِ)
حرکت دورانی. دوران. گردش دوری. عمل چرخیدن و حرکت دورانی کردن. گردندگی. رجوع به چرخ و چرخنده شود
لغت نامه دهخدا
چرخیدن، گردش کردن تفریح نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
خندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخاندن
فرهنگ گویش مازندرانی