جدول جو
جدول جو

معنی چرتکه - جستجوی لغت در جدول جو

چرتکه
چهارچوبۀ کوچکی که دارای چند رشته مهره های چوبی به سیم کشیده است و در حساب کردن برای عمل جمع وتفریق به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
چرتکه(چُ کَ / کِ)
چرتگه. آلتی برای جمع و تفریق اعداد و ارقام. از روسی چتکا، آلتی مرکب از چهارچوبی مستطیل شکل که در میان دو ضلع اطول آن ده ردیف سیم نصب است و هر سیم از درون ده مهرۀ چوبی گذشته است، مهره های دهگانه هر ردیف نمایندۀ آحاد به عشرات و... است و بدان اعداد را محاسبه کنند. آلتی از سیم و چوب که مغازه داران و صندوق دارهای بنگاهها و ادارات، بدان وسیله وجوهی که میگیرند یا میدهند محاسبه و جمع و تفریق کنند. چتکه، در تداول عامه. رجوع به چرتگه شود
لغت نامه دهخدا
چرتکه
روسی اشمار چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
چرتکه((چُ کِ))
چتکه، ابزاری است برای محاسبه و آن چهارچوبی است دارای تعدادی میله که هر میله خود دارای تعدادی مهره است که به وسیله آن عمل جمع و تفریق را انجام می دهند. البته این نوع روش حساب در قدیم بیشتر مرسوم بود
تصویری از چرتکه
تصویر چرتکه
فرهنگ فارسی معین
چرتکه
چتکه، شمارشگر، حسابگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چتکه
تصویر چتکه
چرتکه، چهارچوبۀ کوچکی که دارای چند رشته مهره های چوبی به سیم کشیده است و در حساب کردن برای عمل جمع وتفریق به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(چِ کِ)
کلمه تعلیل. یعنی زیرا که. (ناظم الاطباء). زیرا. ازیرا. ازیرک. ازیراکه. بعلت آنکه. بدلیل آنکه. بسبب آنکه. بدان دلیل که. بدان سبب که. بخاطر آنکه. بدان جهت که. چونکه:
بترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چراکه مصلحت خود در آن نمی بینم.
حافظ.
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چراکه حال نکو در قفای فال نکوست.
حافظ.
رجوع به زیرا شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
ریزه ریزه کردن چیزی را، گام نزدیک گذاشته رفتن، تباه گردانیدن کار را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(چَتَ / تِ)
بمعنی رنگ و لون باشد. (برهان). چرده. (انجمن آرا). پوست سیه رنگ. (انجمن آرا). بمعنی رنگ و پوست آدمی. (آنندراج) (غیاث). بمعنی لون و رنگ باشد و آن را چرده نیز نامند. (جهانگیری). رنگ و لون و گون. (ناظم الاطباء). رنگ. (فرهنگ نظام). چرده. چرزه. پام. فام. گون. گونه. رجوع به چرده و چرزه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره کردن.
لغت نامه دهخدا
(چُ گَ / گِ)
چرتکه. چتکه، در تداول عامه. آلتی چوبین برای جمع و تفریق حساب. رجوع به چرتکه شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ / هَِ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری مرزبانی و 2 هزارگزی میان رود. دشتی است سردسیر و دارای 230 تن سکنه. از رود خانه سماق مشروب میشود و محصول عمده اش غلات، حبوبات، توتون و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. مجاور آبادی تپه ای به نام بوره وجود دارد که بقایای ابنیۀ قدیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرتکه
تصویر فرتکه
ریز ریز کردن، گام نزدیک برداشتن، تپاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرتگه
تصویر چرتگه
آلتی چوبین برای جمع و تفریق حساب
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد یا جیغ ناگهانی توأم با گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
چرتکه
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای ییلاقی در جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن، پاشیده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی