چیزی باشد که از پشم و ریسمان بافند و دست و پای اسب و استر بدفعل را بدان بندند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چیزی که از ریسمان و چرم سازند و دست و پای اسب و استر بدفعل بدان بندند. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). طنابی که از ابریشم تابند و دست و پای اسب و استر شرور را بدان بندند. (ناظم الاطباء). بترکی کوستک. (شعوری). اشکیل نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). شکیل. شکال. پای بنداسب و استر و الاغ بدنعل و چموش. پابند: جسمش سپهر و زین قمر و تنگ آفتاب عزمش عنان و حزم لگام و قضا چدار. عنصری (در صفت اسب). درعها ذل مضیق و خودها رنج غلاف تیغها حبس نیام و مرکبان بند چدار. مسعودسعد. تا گشته ای پیاده ز چشمم روان مژه گلگون اشک را نتواند چدار شد. میریحیی (از آنندراج) مرا ز کین خران باک نیست زانکه بود سه گز فسار و دو چنبر چدار چارۀخر. قاآنی. رجوع به اشکیل و شکیل و شکال شود
چیزی باشد که از پشم و ریسمان بافند و دست و پای اسب و استر بدفعل را بدان بندند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چیزی که از ریسمان و چرم سازند و دست و پای اسب و استر بدفعل بدان بندند. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). طنابی که از ابریشم تابند و دست و پای اسب و استر شرور را بدان بندند. (ناظم الاطباء). بترکی کوستک. (شعوری). اشکیل نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). شکیل. شکال. پای بنداسب و استر و الاغ بدنعل و چموش. پابند: جسمش سپهر و زین قمر و تنگ آفتاب عزمش عنان و حزم لگام و قضا چدار. عنصری (در صفت اسب). درعها ذل مضیق و خودها رنج غلاف تیغها حبس نیام و مرکبان بند چدار. مسعودسعد. تا گشته ای پیاده ز چشمم روان مژه گلگون اشک را نتواند چدار شد. میریحیی (از آنندراج) مرا ز کین خران باک نیست زانکه بود سه گز فسار و دو چنبر چدار چارۀخر. قاآنی. رجوع به اشکیل و شکیل و شکال شود
بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر می اندازند و تمام اندام آن ها را می پوشاند، برای مثال بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی - ۱۷۷) سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند، چادر بزرگ، خیمه، پردۀ بزرگ، برای مثال از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین / وز ابر بسی ساختهام خیمه و چادر (ناصرخسرو - ۵۱۰) روبند، لحاف، پوشش چادر احرام: کنایه از برفی که بر روی زمین نشسته باشد، سفیدی برف بر روی زمین، برای مثال از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی - ۱۳۶) چادر پیه: پردۀ نازکی از پیه که معده و روده ها را فرامی گیرد، ثرب چادر ترسا: چادر زرد و کبود، کنایه از شفق و سرخی افق و روشنایی آفتاب، برای مثال از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی - ۱۳۶) چادر رخت خواب: چادرشب چادر کافوری: کنایه از سفیدی صبح و روشنایی آفتاب چادر کبود: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی چادر کحلی: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی چادر لاجوردی: کنایه از آسمان بی ابر، سبزه زار، مرغزار برای مثال چو روشن شد آن چادر لاجورد / جهان شد چو دریای یاقوت زرد (فردوسی - ۴/۲۰۸ حاشیه) چادر نیلگون: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی چادر نیلی: کنایه از آسمان و شب تاریک
بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر می اندازند و تمام اندام آن ها را می پوشاند، برای مِثال بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی - ۱۷۷) سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند، چادر بزرگ، خیمه، پردۀ بزرگ، برای مِثال از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین / وز ابر بسی ساختهام خیمه و چادر (ناصرخسرو - ۵۱۰) روبند، لحاف، پوشش چادُر احرام: کنایه از برفی که بر روی زمین نشسته باشد، سفیدی برف بر روی زمین، برای مِثال از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی - ۱۳۶) چادُر پیه: پردۀ نازکی از پیه که معده و روده ها را فرامی گیرد، ثرب چادُر ترسا: چادر زرد و کبود، کنایه از شفق و سرخی افق و روشنایی آفتاب، برای مِثال از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی - ۱۳۶) چادُر رخت خواب: چادرشب چادُر کافوری: کنایه از سفیدی صبح و روشنایی آفتاب چادُر کبود: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی چادُر کحلی: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی چادُر لاجوردی: کنایه از آسمان بی ابر، سبزه زار، مرغزار برای مِثال چو روشن شد آن چادر لاجورد / جهان شد چو دریای یاقوت زرد (فردوسی - ۴/۲۰۸ حاشیه) چادُر نیلگون: کنایه از آسمان و شب تاریک، چادر نیلی چادُر نیلی: کنایه از آسمان و شب تاریک
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گِردَش می گردند، جریان مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان