بازیچۀ اطفال است، دارای دسته و سری که ظرف کوچک بستۀ میان تهی است و در آن چند دانه ریگ است و بچه ها آنرا تکان داده از صدای آن لذت میبرند. (فرهنگ نظام). جق جقه
بازیچۀ اطفال است، دارای دسته و سری که ظرف کوچک بستۀ میان تهی است و در آن چند دانه ریگ است و بچه ها آنرا تکان داده از صدای آن لذت میبرند. (فرهنگ نظام). جق جقه
صدا و آواز زدن شمشیر باشد از پی هم. (برهان) (آنندراج). آواز ضرب شمشیر بود که از پی هم بزنند. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). صدا و آواز برخورد شمشیر از پی هم. (ناظم الاطباء). صدای زدن تیر و شمشیر. (شعوری) چاکاچاک. چاک چاک. چکاچاک. چکاچک. طراق طراق. صدای ضربت تیغ و تیر و گرز و تبرزین و جز اینها که در معرکۀ جنگ بکار رود و بیکدیگر برخورد کند. رجوع به چاکاچاک و چکاچاک و چکاچک و چقاچاق و چقاچق شود
صدا و آواز زدن شمشیر باشد از پی هم. (برهان) (آنندراج). آواز ضرب شمشیر بود که از پی هم بزنند. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). صدا و آواز برخورد شمشیر از پی هم. (ناظم الاطباء). صدای زدن تیر و شمشیر. (شعوری) چاکاچاک. چاک چاک. چکاچاک. چکاچک. طراق طراق. صدای ضربت تیغ و تیر و گرز و تبرزین و جز اینها که در معرکۀ جنگ بکار رود و بیکدیگر برخورد کند. رجوع به چاکاچاک و چکاچاک و چکاچک و چقاچاق و چقاچق شود
منسوب به چاچ، هر چیز منسوب به چاچ (نام شهری در ترکستان) عموماً و کمان خصوصاً کمان چاچی: چاچی کمان، کمان منسوب بشهر چاچ: هر آنگه که چاچی بزه در کشم ستاره فروریزد از ترکشم، فردوسی، کمانهای چاچی و تیر خدنگ سپرهای چینی و زوبین جنگ، فردوسی، دو ابرو به مانند چاچی کمان کزو خسته گشتی دل مردمان، فردوسی، کمانهای چاچی بزه برنهید همه یکسره ترک بر سرنهید، فردوسی، بخارید گوش آهو اندر زمان به تیر اندرون راند چاچی کمان، فردوسی، نگون شد سر شاه یزدان پرست بیفتاد چاچی کمانش ز دست، فردوسی، ستون کرد چپ را و خم کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست، فردوسی، کمان های چاچی و چینی پرند گرانمایه شمشیرها نیز چند، نظامی (شرفنامه)
منسوب به چاچ، هر چیز منسوب به چاچ (نام شهری در ترکستان) عموماً و کمان خصوصاً کمان چاچی: چاچی کمان، کمان ِ منسوب بشهر چاچ: هر آنگه که چاچی بزه در کشم ستاره فروریزد از ترکشم، فردوسی، کمانهای چاچی و تیر خدنگ سپرهای چینی و زوبین جنگ، فردوسی، دو ابرو به مانند چاچی کمان کزو خسته گشتی دل مردمان، فردوسی، کمانهای چاچی بزه برنهید همه یکسره ترک بر سرنهید، فردوسی، بخارید گوش آهو اندر زمان به تیر اندرون راند چاچی کمان، فردوسی، نگون شد سر شاه یزدان پرست بیفتاد چاچی کمانش ز دست، فردوسی، ستون کرد چپ را و خم کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست، فردوسی، کمان های چاچی و چینی پرند گرانمایه شمشیرها نیز چند، نظامی (شرفنامه)
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)
منسوب به چخماق. از سنگ چخماق، آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی. تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. (شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل)