دهی است از دهستان بنجک رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 60هزارگزی جنوب نوشهر واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، ارزن و مختصر حبوبات، شغل اهالی زراعت و بافتن چادر شب، شال و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بنجک رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 60هزارگزی جنوب نوشهر واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، ارزن و مختصر حبوبات، شغل اهالی زراعت و بافتن چادر شب، شال و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
بتون. یکی از انواع مصالح بنائی مرکب از سیمان و آب و ریگ و ماسه که به نسبت های خاص درهم آمیزند و چون اندکی بگذرد چون ساروج سخت و مستحکم شود و زیرپی بناو پایه را بدان سازند و اسکلت و بدنه را با آن استحکام دهند و چون میله های فلزی و مفتول آهنین در آن گذارند سخت تر گردد و آن را بتون آرمه (بتون مسلح) گویند. و رجوع به بتون شود، ادا کردن اعم از آنکه نماز باشد یا قرض و دین و امانت. گزاردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (هفت قلزم) ، کشیدن. فروبردن. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (هفت قلزم). و رجوع به توختن شود
بتون. یکی از انواع مصالح بنائی مرکب از سیمان و آب و ریگ و ماسه که به نسبت های خاص درهم آمیزند و چون اندکی بگذرد چون ساروج سخت و مستحکم شود و زیرپی بناو پایه را بدان سازند و اسکلت و بدنه را با آن استحکام دهند و چون میله های فلزی و مفتول آهنین در آن گذارند سخت تر گردد و آن را بتون آرمه (بتون مسلح) گویند. و رجوع به بتون شود، ادا کردن اعم از آنکه نماز باشد یا قرض و دین و امانت. گزاردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (هفت قلزم) ، کشیدن. فروبردن. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (هفت قلزم). و رجوع به توختن شود
طبقی را گویند که از چوب بید بافته باشند. (برهان) (جهانگیری). طبقی که از چوب بافته باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). طبقی که از شاخه های باریک درخت بید سازند. جبین. چپین. سبد. طبق. سله: بگسترد کرباس و چبین نهاد به چبین برآن نان کشکین نهاد. فردوسی (از جهانگیری). رجوع به جبین و چپین شود
طبقی را گویند که از چوب بید بافته باشند. (برهان) (جهانگیری). طبقی که از چوب بافته باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). طبقی که از شاخه های باریک درخت بید سازند. جبین. چپین. سبد. طبق. سله: بگسترد کرباس و چبین نهاد به چبین برآن نان کشکین نهاد. فردوسی (از جهانگیری). رجوع به جبین و چپین شود