جدول جو
جدول جو

معنی چاچول - جستجوی لغت در جدول جو

چاچول
حقه، نیرنگ، مکروفریب
تصویری از چاچول
تصویر چاچول
فرهنگ فارسی عمید
چاچول
طرار، چاپچی، حقه باز، شارلاتان و رجوع به طرار شود
لغت نامه دهخدا
چاچول
نیرنگ باز، مکر و فریب کار
تصویری از چاچول
تصویر چاچول
فرهنگ لغت هوشیار
چاچول
حقه، نیرنگ
تصویری از چاچول
تصویر چاچول
فرهنگ فارسی معین
چاچول
گزافه گو، حقه، فریب، کلک، مکر، نیرنگ، تزویر، دورویی، طرار، دزد، حقه باز، شارلاتان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاچول باز
تصویر چاچول باز
حقه باز، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تکۀ کوچک گوشت در قسمت فوقانی فرج زنان که در ختنه بریده می شود و اهل تسنن بریدن آن را سنت می دانند، خروسه، کلیتوریس، آلت تناسلی پسر خردسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
جنبش سرین، جنبش کفل به هنگام رقص
کاچول کردن: تکان دادن سرین به هنگام رقص، برای مثال از آن جمله پنجاه من بار کرد / چو رقاص کاچول بسیار کرد (نزاری - برهان قاطع - کاچول، حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
شارلاتانی حقه بازی، شیادی، طراری، زبان بازی، هوچیگری
لغت نامه دهخدا
کاجول، کچول، رقص، کون و کچول، کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن، (برهان) :
از آن جمله پنجاه من بار کرد
چو رقاص کاچول بسیار کرد،
(دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه، 1923)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رجوع به چاچولباز شود
لغت نامه دهخدا
شهر کوچکی بوده است در خوزستان، ابن بطوطه گوید: از عبادان بدریا نشستم بقصد زمین لور (لر) و عراق عجم و پس از چهار روز به ماچول رسیدم و آن شهر کوچکی باشد بر ساحل دریا زمین آن شوره ناک بی گیاه و درخت، و بازاری بزرگ داشت از بزرگترین بازارها و یک روز آنجا ببودم پس ستوری به کری گرفتم و سه روز از صحرائی محل اکراد که چادرهای موئینه داشتند بگذشتم و به شهر رامز (رامهرمز) رسیدم و از آنجا به تستر شدم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به ماجول شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
حقه باز، شارلاتان، شیاد، زبان باز، فریبکار، حیله گر، هوچی
لغت نامه دهخدا
(چُ)
رودی است در هندوستان در خطۀ ’غوآ’ یا ’کوه’ از سلسلۀ جبال ’کات’ سرچشمه میگیرد و راه آهن بمبئی - مدرس بوسیلۀ پلی از روی این رود میگذرد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تاخت و تاز و تاراج، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد که در 25 هزارگزی شمال خاوری بجستان و 12 هزارگزی شمال شوسه گناباد به فردوس واقع شده، دامنه، خشک و گرمسیر است و 46 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و زیره، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
شارلاتانی، حقه بازی، شیادی، زبان بازی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه کوچک گوشت میان فرج زن خروسه چچوله چجله، آلت تناسل پسر خردسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت و جنبش سرین هنگام رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چچول
تصویر چچول
((چُ))
قطعه کوچک گوشت میان فرج زن، چچوله، خروسه، آلت تناسلی پسر خردسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاچولباز
تصویر چاچولباز
حقه باز، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
پشت هم انداز، چاخان، لافزن، حقه باز، شارلاتان، فریب کار، مزور، محیل، مکار، حیله گر، نیرنگ باز، دورو، زبان باز، هوچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خروسه، چچوله، چوچوله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشت هم اندازی، لاف زنی، زبان بازی، هوچیگری، حیله گری، نیرنگ بازی، دورویی، حقه بازی، فریب کاری، تزویر، شیادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زنبیل دوتایی که توسط چوب به هم متصل شوند، چمباتمه
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلوان مازندرانی که در شاهنامه شرح مبارزه ی او و رستم آمده
فرهنگ گویش مازندرانی
کپره، پوسته ی روی زخم، پوست دادن رخت
فرهنگ گویش مازندرانی
فریب کار
فرهنگ گویش مازندرانی