جدول جو
جدول جو

معنی چاپنده - جستجوی لغت در جدول جو

چاپنده
آنکه اموال مردم را غارت کند، غارت کننده، غارتگر
تصویری از چاپنده
تصویر چاپنده
فرهنگ فارسی عمید
چاپنده
(پَ دَ / دِ)
از چاپیدن. غارتگر. یغماگر
لغت نامه دهخدا
چاپنده
آنکه مال مردم را بیغما میبرد غارت کننده
تصویری از چاپنده
تصویر چاپنده
فرهنگ لغت هوشیار
چاپنده
((پَ دِ))
آن که مال مردم را به یغما می برد، غارت کننده
تصویری از چاپنده
تصویر چاپنده
فرهنگ فارسی معین
چاپنده
اسم تاراجگر، چپاولگر، غارتگر، یغماگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالنده
تصویر بالنده
(دخترانه و پسرانه)
پرنده ، آنکه یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، (نگارش کردی: بانده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهنده
تصویر شاهنده
(دخترانه و پسرانه)
شاینده، نیکوکار، صالح، لقب بهرام پسر هرمز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاپنده
تصویر قاپنده
آنکه چیزی را از دست کسی یا از جایی به چابکی برباید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپیده
تصویر چاپیده
تاراج شده، غارت شده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ / دِ)
آنکه قاپد. آنکه چیزی را از دست کسی یا از جائی برباید
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از چاپیدن. چاپیده شده. غارت شده، به یغمارفته
لغت نامه دهخدا
(قِ دَ)
هنگام چریدن. در وقت چریدن. در وقت چرا. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سابنده
تصویر سابنده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنده
تصویر بازنده
بازی کننده، مقابل برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساینده
تصویر ساینده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاونده
تصویر خاونده
خداوند صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زارنده
تصویر زارنده
زاری کننده ناله و فریاد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاینده
تصویر زاینده
والد، بچه آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی یا جانوری را براند، آنکه اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه را براند شوفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
مالک، چیزی که به کسی تعلق دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارنده
تصویر بارنده
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
واقف آگاه خبردار، عالم بامعرفت، جمع دانندگان. یا قوت (قوه) داننده. قوه عاقله
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالنده
تصویر بالنده
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاپنده
تصویر قاپنده
کپنده کش رونده آنکه چیزی را از دست کسی یا از جایی برباید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپیده
تصویر چاپیده
تاراج شده غارت شده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
تولیدگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
صاحب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باشنده
تصویر باشنده
موجود، ساکن، حاضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالنده
تصویر بالنده
عالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داونده
تصویر داونده
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
سیلی
فرهنگ گویش مازندرانی