مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’آبادیی از چارمحال اصفهان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 260). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: ’دهی از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد که در 15 هزارگزی شمال شهرکرد و یک هزارگزی راه پل زمان خان به شهرکرد واقع است. دامنۀ کوه و هوایش معتدل است و 191 تن سکنه دارد. آبش اززاینده رود. محصولش برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است’. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’آبادیی از چارمحال اصفهان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 260). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: ’دهی از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد که در 15 هزارگزی شمال شهرکرد و یک هزارگزی راه پل زمان خان به شهرکرد واقع است. دامنۀ کوه و هوایش معتدل است و 191 تن سکنه دارد. آبش اززاینده رود. محصولش برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است’. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
متملق، چاپلوس، با زرنگی و زیرکی، حقه باز، لافی، لاف زن، شارلاتانی در گفتار، زبان بازی، آنکه به تندی و چابکی گوید در فریفتن تو آنچه در دل ندارد، خوش محاوره، زبان آور، خوش آمدگو
متملق، چاپلوس، با زرنگی و زیرکی، حقه باز، لافی، لاف زن، شارلاتانی در گفتار، زبان بازی، آنکه به تندی و چابکی گوید در فریفتن تو آنچه در دل ندارد، خوش محاوره، زبان آور، خوش آمدگو
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران 27 هزارگزی شمال خاور کرج و 8 هزارگزی خاوری راه شوسۀ کرج بچالوس، کوهستانی و سردسیر با 698 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گاوداری و کرباس بافی، راه آن ماشین رو است، مزرعۀ چمن زار و مرتع پنج سار جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران 27 هزارگزی شمال خاور کرج و 8 هزارگزی خاوری راه شوسۀ کرج بچالوس، کوهستانی و سردسیر با 698 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات، باغات میوه، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گاوداری و کرباس بافی، راه آن ماشین رو است، مزرعۀ چمن زار و مرتع پنج سار جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 14/5 هزارگزی شمال اهر و 15 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی، معتدل با 363 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی فرش و گلیم بافی و آن راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 14/5 هزارگزی شمال اهر و 15 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی، معتدل با 363 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی فرش و گلیم بافی و آن راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 180 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج بر سر راه مالرو گابریک به رمشک واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش برنج، تنباکو و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 132 هزارگزی جنوب کهنوج بر سر راه مالرو سیربک به چغین واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و 40 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ده کوچکی است از دهستان سیربک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 90 هزارگزی جنوب میناب و 3 هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب واقع شده و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 180 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج بر سر راه مالرو گابریک به رمشک واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش برنج، تنباکو و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 132 هزارگزی جنوب کهنوج بر سر راه مالرو سیربک به چغین واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و 40 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ده کوچکی است از دهستان سیربک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 90 هزارگزی جنوب میناب و 3 هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب واقع شده و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان که در 24هزارگزی باختر قصبۀ رزن و 6هزارگزی جنوب دمق واقع شده، جلگه و سردسیر است و 900 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه دمق و چشمه، محصولش غلات، لبنیات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است و تابستان از دمق اتومبیل هم میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان که در 24هزارگزی باختر قصبۀ رزن و 6هزارگزی جنوب دمق واقع شده، جلگه و سردسیر است و 900 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه دمق و چشمه، محصولش غلات، لبنیات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است و تابستان از دمق اتومبیل هم میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 28 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده، دامنه و معتدل است و 20 تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 28 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده، دامنه و معتدل است و 20 تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، که در 7 هزارگزی باختر کرمانشاه و 3 هزارگزی شمال شوسه کرمانشاه بشاه آباد واقع شده، تپه ماهور و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. در تابستان از طریق چشمه سینه اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، که در 7 هزارگزی باختر کرمانشاه و 3 هزارگزی شمال شوسه کرمانشاه بشاه آباد واقع شده، تپه ماهور و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. در تابستان از طریق چشمه سینه اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
غرامت، (صحاح الفرس) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء)، جریمانه، (ناظم الاطباء)، جریمه، وجه خسارت، جبران ضرر: به تاوانش دینار بخشم ز گنج بشویم دل غمگساران ز رنج، فردوسی، تو از گنج تاوان آن بازده بکشور ز فرموده آواز ده، فردوسی، همان نیز تاوان، بفرمان شاه رسانید خسرو بدان دادخواه، فردوسی، لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلی بدین بزرگی از آن من بسوختند، تاوان این از شما خواسته آید، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 562)، تنت کز بهر طاعت بد بعصیانش بفرسودی چه عذر آری اگر فردا بخواهند از تو این تاوان، ناصرخسرو، بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردندو چندان که قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد و بخداوند زمین داد، (نوروزنامۀ منسوب به خیام)، حلقه ای ار کم شود از زلف تو خاتم جم خواه به تاوان آن، خاقانی، پروانه بسوخت خویشتن را بر شمع چه لازم است تاوان، سعدی، در عالم حساب به این مایه زندگی تاوان عمر از همه کس می توان گرفت، تنها (از آنندراج)، تاوان اگر تو لعل دهی در حساب نیست تو دل شکسته ای نه که گوهر شکسته ای، (از آنندراج) - امثال: سر را قمی میشکند تاوانش راکاشی میدهد، گنه کنند گاوان، کدخدا دهد تاوان، (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1328)، ، عوض و بدل، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : کنی ما را همین دو روز مهمان پس آنگه جان ما خواهی به تاوان، (ویس و رامین)، دو عید است ما را ز روی دو معنی که خوشی و خوبیش را نیست تاوان همایون یکی هست تشریف خسرو مبارک دگر عید اضحی و قربان، انوری، ، جرم و جنایت و زیان و گناه، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، نقص، تقصیر: ز شاهی بر او هیچ تاوان نبود بدآن بد که عهدش فراوان نبود، فردوسی، هر آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان، فرخی، علی تکین را کز پیش تو ملک بگریخت هزار عدل همان بود و صدهزار همان اگر دل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد بر او تاوان، فرخی، اگر زمین برندهد تاوان بر زمین منه و اگر ستاره داد ندهد تاوان بر ستاره منه، (قابوسنامه)، ترا اسباب عطاری فراوان تو کناسی کنی کس را چه تاوان، ناصرخسرو، نیست تاوان بر سرشک ابر و نور آفتاب گر ز خارستان و شورستان برون ناید گیا، معزی، گوئی از اسم نکو، مرد نکوفعل شود نه چو بد باشد تن، اسم ورا تاوان نیست، سنائی، پس این تاوان اولاً خدای راست و ثانیاًرسول را و ثالثاً علی را، (کتاب النقض ص 353)، بتو هرچند در انواع سخن تاوان نیست اندر این شعر که گفتی زدر تاوانی، فتوحی مروزی (در جواب انوری)، چون من و تو هیچ کسان دهیم بیهده بر دهر چه تاوان نهیم، نظامی، تا هشیارم در طربم نقصان است چون مست شوم بر خردم تاوان است حالیست میان مستی و هشیاری من بندۀ آن دمم که شادی آنست، (از جوامعالحکایات عوفی)، گوی را گویی که ای بیچاره سرگردان مباش گوی مسکین را چه تاوانست چوگان را بگوی، سعدی، گنه بود مرد ستمکاره را چه تاوان زن و طفل بیچاره را، (بوستان)، اگر این مرداز قید هستی خود بازرسته است، هرچه کند مانع نیست واگر بخود گرفتار است، هرچه کند بر وی تاوان است، (رشحات علی بن حسین کاشفی)، آنچه در قمار، باخته را به برنده دادن باید، مصادره، (آنندراج)، رجوع به تاوان بودن و تاوان دادن و تاوان دار و تاوان زده و تاوان شدن و تاوان کردن و تاوان نهادن شود
غرامت، (صحاح الفرس) (فرهنگ خطی کتاب خانه دهخدا) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء)، جریمانه، (ناظم الاطباء)، جریمه، وجه خسارت، جبران ضرر: به تاوانْش دینار بخشم ز گنج بشویم دل غمگساران ز رنج، فردوسی، تو از گنج تاوان آن بازده بکشور ز فرموده آواز ده، فردوسی، همان نیز تاوان، بفرمان شاه رسانید خسرو بدان دادخواه، فردوسی، لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلی بدین بزرگی از آن من بسوختند، تاوان این از شما خواسته آید، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 562)، تنت کز بهر طاعت بُد بعصیانش بفرسودی چه عذر آری اگر فردا بخواهند از تو این تاوان، ناصرخسرو، بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردندو چندان که قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد و بخداوند زمین داد، (نوروزنامۀ منسوب به خیام)، حلقه ای ار کم شود از زلف تو خاتم جم خواه به تاوان آن، خاقانی، پروانه بسوخت خویشتن را بر شمع چه لازم است تاوان، سعدی، در عالم حساب به این مایه زندگی تاوان عمر از همه کس می توان گرفت، تنها (از آنندراج)، تاوان اگر تو لعل دهی در حساب نیست تو دل شکسته ای نه که گوهر شکسته ای، (از آنندراج) - امثال: سر را قمی میشکند تاوانش راکاشی میدهد، گنه کنند گاوان، کدخدا دهد تاوان، (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1328)، ، عوض و بدل، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : کنی ما را همین دو روز مهمان پس آنگه جان ما خواهی به تاوان، (ویس و رامین)، دو عید است ما را ز روی دو معنی که خوشی و خوبیش را نیست تاوان همایون یکی هست تشریف خسرو مبارک دگر عید اضحی و قربان، انوری، ، جرم و جنایت و زیان و گناه، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، نقص، تقصیر: ز شاهی بر او هیچ تاوان نبود بدآن بُد که عهدش فراوان نبود، فردوسی، هر آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان، فرخی، علی تکین را کز پیش تو ملک بگریخت هزار عدل همان بود و صدهزار همان اگر دل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد بر او تاوان، فرخی، اگر زمین برندهد تاوان بر زمین منه و اگر ستاره داد ندهد تاوان بر ستاره منه، (قابوسنامه)، ترا اسباب عطاری فراوان تو کناسی کنی کس را چه تاوان، ناصرخسرو، نیست تاوان بر سرشک ابر و نور آفتاب گر ز خارستان و شورستان برون ناید گیا، معزی، گوئی از اسم نکو، مرد نکوفعل شود نه چو بد باشد تن، اسم ورا تاوان نیست، سنائی، پس این تاوان اولاً خدای راست و ثانیاًرسول را و ثالثاً علی را، (کتاب النقض ص 353)، بتو هرچند در انواع سخن تاوان نیست اندر این شعر که گفتی زدر تاوانی، فتوحی مروزی (در جواب انوری)، چون من و تو هیچ کسان دِهیم بیهده بر دهر چه تاوان نهیم، نظامی، تا هشیارم در طربم نقصان است چون مست شوم بر خردم تاوان است حالیست میان مستی و هشیاری من بندۀ آن دمم که شادی آنست، (از جوامعالحکایات عوفی)، گوی را گویی که ای بیچاره سرگردان مباش گوی مسکین را چه تاوانست چوگان را بگوی، سعدی، گنه بود مرد ستمکاره را چه تاوان زن و طفل بیچاره را، (بوستان)، اگر این مرداز قید هستی خود بازرسته است، هرچه کند مانع نیست واگر بخود گرفتار است، هرچه کند بر وی تاوان است، (رشحات علی بن حسین کاشفی)، آنچه در قمار، باخته را به برنده دادن باید، مصادره، (آنندراج)، رجوع به تاوان بودن و تاوان دادن و تاوان دار و تاوان زده و تاوان شدن و تاوان کردن و تاوان نهادن شود
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه در 29هزارگزی جنوب خاوری سلوانا، و دارای 125 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه، در 6 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان، سکنه 297 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه در 29هزارگزی جنوب خاوری سلوانا، و دارای 125 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه، در 6 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان، سکنه 297 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)