جدول جو
جدول جو

معنی چالگر - جستجوی لغت در جدول جو

چالگر
(گَ)
دهی از دهستان خان اندیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد که در یازده هزارگزی باختر هروآباد و 6 هزار و پانصدگزی شوسه هروآباد به میانه واقع شده. کوهستانی و هوایش مایل به گرمی است و مالاریاخیز میباشد. 344 تن سکنه دارد که بشغل زراعت و گله داری مشغولند و صنایع دستی آنها جاجیم بافی و گلیم بافی است. آبش از چشمه و محصولش غلات، حبوبات و سردرختی میباشد. این ده دارای معدن آب گرم است و بنام ’جرلی’ نیز نامیده میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
کسی که از روی کبر و غرور و نخوت می خرامد، جنگجو، مبارز، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 231 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گو عمیق مخوف، (آنندراج)، چاه، (ناظم الاطباء)،
- امثال:
از چاه درآمدم و در چالیر بافتادم، (از آنندراج)،
، گودی کم عمق، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ گَ)
شخصی را گویند که خرامان و از روی ناز و عجب و تکبر براه رود. (برهان) (ناظم الاطباء). خرامنده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، مبارز و دلاور و جنگ جوی را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء). مبارز و دلاور. (انجمن آرا) (آنندراج). مبارزی که خرامان بجنگ رود. (انجمن آرا) (آنندراج). مبارزطلب. هماوردطلب. رزم جوی:
ز گرز گرانسنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سر گران.
نظامی.
، و بمعنی حریص و طماع هم آمده است. (برهان) ، شخص کثیرالجماع. (انجمن آرا) (آنندراج). حریص در جماع و مباشرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. که در 16 هزارگزی خاور الیگودرز، کنار راه مالرو خاکوار به فرح آباد واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مخفف خالگیر: این آفروشه نیست که زاغ است خالگرش هر دو قرین یکدگر و نیک درخورند. (کسائی از سعید نفیسی در کتاب احوال و اشعار رودکی ص 1200)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 6 هزارگزی خاور قلعه رئیسی واقع شده و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
پرینتر، دستگاه الکترونیکی برای چاپ داده های کامپیوتری
چاپگر جوهرافشان: چاپگری که با پرتاب ذرات جوهر بر کاغذ نقش ایجاد کند
چاپگر سوزنی: چاپگری که در آن حرف یا نماد ماتریسی از نقاط است و بر این نقاط مرکب افشانده یا ضربه همراه با مرکب وارد شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
((~. گَ))
کسی که از روی کبر و غرور می خرامد، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
مبارز
فرهنگ واژه فارسی سره
دستگاه چاپ رایانه ای، پرینتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جنگ جو، رزم آور، رزم جو، ستیزه جو، مبارز، مبارزطلب، حشری، شهوت ران، نخوت خرام، نازخرام، خرامان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
طابعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
Printer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
imprimante
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
Drucker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
yazıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
پرنٹر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
প্রিন্টার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
kichapishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
プリンター
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
프린터
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
принтер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
מַדְפֶּסֶת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
प्रिंटर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
pencetak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
принтер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
printer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
impresora
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
stampante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
impressora
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
打印机
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
drukarka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چاپگر
تصویر چاپگر
เครื่องพิมพ์
دیکشنری فارسی به تایلندی