جدول جو
جدول جو

معنی چالکرود - جستجوی لغت در جدول جو

چالکرود
(لَ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 11 هزارگزی شمال باختر شهسوار کنار شوسه شهسوار برامسر واقع شده. زمینش دشت و هوایش معتدل، مرطوب و مالاریایی است. 160 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه چالکرود و محصولش برنج و مرکبات است. شغل اهالی زراعت میباشد و چند باب دکان در کنار راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رسانایی که نشر و جمع آوری الکترون ها را به عهده دارد و در فرآیندهای الکترولیز، لوله های تخلیۀ گاز و لامپ های الکترونی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 100 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 231 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است که از 4 آبادی تشکیل شده و مرکز آن دهی به همین نام است، این دهستان در حدود 1500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، و رجوع به فقرۀ قبل شود
دهی است از بخش نور شهرستان آمل با 700 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام رودخانه ای در مازندران که مشروب میکند بلوک نور را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو دهستان اشگور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان و در 45هزارگزی جنوب رودسر و 9هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع است کوهستانی و سردسیر و تعداد سکنۀ آن 800 تن است، آبش از چشمه تأمین میشود و محصول آن بنشن و غلات و لبنیات و عسل و فندق است، شغل اهالی زراعت و گله داری و راههای آن مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
ده کوچکی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان در یک هزارگزی خاور امام واقع است و20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که از خلخال سرچشمه میگیرد و از طرف شمال به سفیدرود میریزد، (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 183)، آب شال رود از جبال شال برمیخیزد و بحدود برندق بسفید رود میریزد، (نزهه القلوب ص 223)، و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی شود
لغت نامه دهخدا
در نسخه های نزهه القلوب بصورت فوق و بصورتهای ایجرود و انجرود و الخرود از توابع سجاس و سهرورد در عراق عجم آمده و ظاهراً ایجرود صحیح است و در فرهنگ جغرافیایی ایران نیز ایجرود است. رجوع به ایجرود شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
فردریک آدلف. (1818- 1737 میلادی) فلدمارشال پروسی. در سترهاوزن بدنیا آمد. در سال 1752 جزء قراولان خاصۀ پروسی و آجودان پرنس هانری (متوفی به 1758) گردید. در جنگهای متعدد دیگری شرکت کرد و بسبب ابراز لیاقت و شجاعت به درجۀ فلدمارشالی رسید. پسرش فردریک خاطرات او را تحت عنوان ’تقریرات فلدمارشال کالکروت’ منتشر کرد
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بلوک پیرکوه از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت که در جنوب خاوری رودبار و 7000 گزی جنوب امام کنار رودخانه چاکرود واقع است، محلی است کوهستانی هوایش معتدل است با 150 تن سکنه، از رودخانه چاکرود مشروب میشود، محصولش غلات و بنشن و گردو است و شغل عمده سکنۀ آنجا آسیابانی در آسیابهای متعددی است که در طول رود خانه چاکرود ساخته اند و خانه هاشان نیز در جنب آسیابهاست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 6 هزارگزی خاور قلعه رئیسی واقع شده و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول که در 38 هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 637 هزارگزی تهران نزدیک ایستگاه راه آهن (بهمین نام) واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه، آب آنجا بوسیلۀ موتور راه آهن تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و کارگری و صنایع دستی زنان قالی بافی است، ساکنین آن از طایفۀ لر هستند، این آبادی معروف به گرماسیر نیز می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
ده کوچکی از دهستان اشکود بالا که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 56 هزارگزی جنوب رودسر و 20 هزارگزی خاور سی پل واقع است و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الکترود
تصویر الکترود
نقطه ای که برق وارد جسمی میشود
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ لِ تِ رُ))
عنصر رسانایی که از راه آن جریان الکتریکی به یک محیط وارد یا از آن خارج شود، الکترد
فرهنگ فارسی معین
نام رودخانه ای در شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام منطقه ای در نور و کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور، از توابع نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی