جدول جو
جدول جو

معنی چالتاغ - جستجوی لغت در جدول جو

چالتاغ
در اصطلاح اهالی ’خوار’ ورامین نام یکنوع اسباب بازی کودکانه است که آن را در ’تهران’ جغجغه نامند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاتاغ
تصویر جاتاغ
تخته ای گرد و سوراخ دار که بر سر ستون خیمه گذاشته می شود، کلیجۀ خیمه، بادریسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالاک
تصویر چالاک
چست وچابک، جلد، زرنگ، برای مثال آهسته تر ای سوار چالاک / بر دیدۀ ما متاز چندین (خاقانی - ۶۵۲)، بلند، برای مثال بدو بر یکی قلعه چالاک بود / گذشته سرش بر ز افلاک بود (اسدی - لغت نامه - چالاک)
فرهنگ فارسی عمید
باغهای چهارگانه در کنار هم که با خیابانها از هم جدا شوند یا در پیرامون عمارتی باشند، دو رشته خیابان موازی یکدیگر که در دو طرف دارای درختکاری بوده و در وسط بوسیلۀ یک رشته پیاده رو یا گردشگاه از هم جدا باشند، کوشک و قصر، (ناظم الاطباء)، از الحان موسیقی، آهنگ مخصوصی در یکی از دستگاههای موسیقی قدیم ایران، و رجوع به ’آهنگ’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
زین اسب، (رسمله قانون عثمانی)
لغت نامه دهخدا
طنبور و رباب چهارتار را گویند، (برهان) :
طبع گیتی راست شد درعهد تو زآنسان که باز
نشنود صوت مخالف هیچکس زین چارتار،
سلمان ساوجی،
، کنایه از چهارعنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهاررکن، (برهان)، رجوع به چارتا و چارتاره شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قرای قراباغ واقع در کنار ارس نزدیک به پل خداآفرین و از پل تا چارتان دو فرسخ و نیم مسافت دارد، (مرآت البلدان ج 1)
لغت نامه دهخدا
نوعی ساز، چارتار، رباب، تنبور:
به منعمان بهل آواز چنگ، رندان را
ترانۀ سبک از چار تای میکده بس،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
و در حضرت دهلی نام باغی بنا کردۀ نواب جمله الملک اعتمادالدوله بهادر دستور الاعظم هندوستان، (آنندراج)، نام باغی در حوالی دهلی، (ناظم الاطباء) :
نسیم آسا به گرد سر بگردم چارباغش را
بهر باغی که بنشیند دل من آشیان سازم،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از توابع بلوک درب قاضی شهر نیشابور در پنج فرسخی بلده در میان دره واقع، زراعت آن از آب رودخانه خوسفرود مشروب میشود، هوای این قریه در زمستان و تابستان معتدل سکنۀ آن از متفرقه و بومی چهار خانوار، (مرآت البلدان 4ص 42)
قریه ای است از قرای اردستان و مسافت و فاصله آن تا قصبۀ اردستان چهار فرسخ است، حاصل این قریه جو و گندم و روناس میباشد، زراعت آن از آب قنات مشروب میشود و تقریباًبیست خانوار سکنه دارد، (مرآت البلدان ج 4 ص 41)
دهکده ای است در سر ولایت نیشابور، آب آن از چشمه و قنات، هوایش گرم سکنۀ آن بیست و دو خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 41)
قریه ای است از قرای هرات در هشت فرسخی این شهر واقع و مابین شمال و مشرق هرات میباشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 42)
اسم مزرعه ای است در دروازه دولت کاشان حوالی خیابان واز آب شاه مشروب میشود، (مرآت البلدان ج 4 ص 35)
از مزارع درب جوقای کاشان است، (مرآت البلدان ج 4 ص 35)
قریه ای است از قرای لواسان، (مرآت البلدان ج 4 ص 42)
لغت نامه دهخدا
چارطاق، بالتمام باز (در)، رجوع به چارطاق و چهارطاق شود
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای بجنورد که محل عبور ترکمان است و معابر طائفه مزبور از شمال تا جنوب خاک بجنورد امتداد یافته، قراول خانه های مغربی و جنوب غربی آن معابر در صحرای مابین بجنورد و جاجرم و زدین است، عبور تراکمه بسمت استرآباد و عباس آبادو غیره لابد باید از این قراولخانه ها باشد و طایفه یموت را عبور از این معابر ممکن نگردد مگر هنگامی که با ککلان همراه باشند، (از مرآت البلدان ج 4 ص 73)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و توابع طارم خمسه است که قدیم النسق میباشد و مالکین متعدد دارد ... سکنه اش هشتاد خانوارند و زراعت عمده اش دیمی و کمی هم آبی است، رودخانه ای از زیر دست قلعه میگذرد که منتهی بقزل اوزن میشود و این محل در تابستان ییلاق ایل قشقایی است، (از مرآت البلدان ج ص 78)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تیکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 42 هزارگزی شمال باختر دیواندره و یک هزارگزی شمال شوسه دیواندره به سقز واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و پشم میباشد، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام محلی کنار راه تهران به شاهی میان زیر آب و چاکسر و در 207700 گزی تهران واقع شده است
لغت نامه دهخدا
(چِ)
آلاقارغه. غراب البین. غراب بین. ابوزریق
لغت نامه دهخدا
نقاش و مهندس فرانسوی، وی بسال 1764 میلادی متولد شد و بسال 1846 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’بعقیده صاحب معجم البلدان از شهرهای سجستان است و بعقیدۀ بعضی این شهر در قلمرو بست واقع میباشد، پرجمعیت و معمور است و دو بازارمعتبر دارد’. (مرآت البلدان ج 4 ص 78). و رجوع به ’جالقان’ (با جیم) در معجم البلدان ج 3 ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چالاک
تصویر چالاک
چست چابک جلد زرنگ، جای بنلد محل مرتفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارباغ
تصویر چارباغ
چهار پاره چار پاره چالپاره
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سو نرگس خرغوس از گیاهان گیاهی است از تیره آله ها که مردابی و مخصوص نواحی مرطوب و آبهای راکد است و دارای کاسبرگها یی برنگهای زرد یا سفید میباشد ولی گلبرگ ندارد. ماده زردی که از کاسبرگهای زرد این گیاه میگیرند در رنگ کردن کره بکار میرود. این گیاه در نواحی شمالی ایران میروید خرغوس اقحوان اجام قرکوز نرگس مرزقی صو نرگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارتار
تصویر چارتار
ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالتاق
تصویر قالتاق
ترکی زین زین اسپ زین اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاغ
تصویر ایتاغ
دردناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاغ
تصویر انتاغ
فسوسانه خندیدن پنهان خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارتا
تصویر چارتا
چهار عنصر آب باد خاک آتش، دنیا باعتبار چهار رکن، چارتا چار تاره
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی خوارزمی بازرگان سوداگر، هنباز (شریک) تاجر بازرگان، شریک انباز مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی باد ریسه کلیجه خیمه و آن تخته ای باشد سوراخ دار که بر سر ستون خیمه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالاک
تصویر چالاک
چست، جلد، زرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قالتاق
تصویر قالتاق
زین اسب، آدم هفت خط و شارلاتان
فرهنگ فارسی معین
اوباش، لات، هوچی، زین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع ماهیان خزری از گروه اوزون برون
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان کوه پایه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
دری که هر دو لنگه ی آن گشوده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
ابزار محرکه ی پل در دنگ آبی که از ادوات آبدنگ است
فرهنگ گویش مازندرانی
عشوه ای، حقّه باز، حیله گر، مکّار، مخفی، حیله ای، فریبکار، مرموز، دغلکار
دیکشنری اردو به فارسی