جدول جو
جدول جو

معنی چالاک - جستجوی لغت در جدول جو

چالاک
چست وچابک، جلد، زرنگ، برای مثال آهسته تر ای سوار چالاک / بر دیدۀ ما متاز چندین (خاقانی - ۶۵۲)، بلند، برای مثال بدو بر یکی قلعه چالاک بود / گذشته سرش بر ز افلاک بود (اسدی - لغت نامه - چالاک)
تصویری از چالاک
تصویر چالاک
فرهنگ فارسی عمید
چالاک
چابک، (فرهنگ اسدی)، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) جلد، (فرهنگ اسدی) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، چست، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، تیز، (ناظم الاطباء)، تند در کار، (فرهنگ نظام)، جلد کار، (ناظم الاطباء)، تند، فرز، سبک، قیچاق، قچاق:
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک،
عنصری (از فرهنگ اسدی)،
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک،
منوچهری،
آهسته تر ای سوار چالاک
بر دیدۀ ما متاز چندین،
خاقانی،
بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب،
خاقانی،
ز آن جملۀ آهوان چالاک
بود آهوکی عجب شغبناک،
نظامی،
چو نام هم شنیدند آن دو چالاک
فتادند از سر زین بر سر خاک،
نظامی،
جوانی خردمند و فرزانه بود
که در وعظ چالاک و مردانه بود،
سعدی (بوستان)،
، دزد مردکش، (فرهنگ اسدی)، دزد و خونی، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، دزد و راهزن و خونی، (ناظم الاطباء)، دزد آدم کش، (فرهنگ نظام) :
گفت کاین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند،
عنصری (از فرهنگ اسدی)،
، جای بلند، (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال)، بمعنی جای بلند، (برهان) (ناظم الاطباء)، منزل مرتفع، (ناظم الاطباء)، بلند، رسا، بالا بلند، مرتفع:
بدو بر یکی قلعه چالاک بود
گذشته سرش بر ز افلاک بود،
اسدی (از فرهنگ اسدی)،
بسکه سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سر و چالاک توام،
خاقانی،
ای قدر عنبر کم شده ز آن زلف سردرهم شده
وی قد خوبان خم شده پیش قد چالاک تو،
خاقانی،
جز آن چاره ندیدآن سرو چالاک
کز آن دعوی کند دیوان خود پاک،
نظامی،
شنیدم کآب خفتد زر شود خاک
چرا سیماب گشت آن سرو چالاک،
نظامی،
ای که از سرو روان قد تو چالاکتر است
دل بروی تو ز روی تو طربناکتر است،
سعدی (بدایع)،
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند بود الا نظر پاکت،
سعدی،
صد آشوب از قفای قد چالاک تو می آید
شکست قلب دل از چشم بی باک تو می آید،
دانش (از آنندراج)،
، مرد بزرگوار، (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 250) (فرهنگ نظام) :
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک،
عنصری (از فرهنگ نظام)،
، در اردو بمعنی ’فریب دهنده’ است که از این معنی فارسی گرفته شده، (فرهنگ نظام)، فریبا، زیبا:
روز و شب جان سوزی و آنگاه از ناپختگی
روز چون نیلوفری چالاک و شب چون زعفران،
خاقانی،
گوزن از حسرت این چشم چالاک
ز مژگان زهر پالاید نه تریاک،
نظامی،
بس میوۀ آبدار چالاک
کز چشم بد اوفتاددر خاک،
نظامی،
، سعدی شیرازی در شعر ذیل مجازاً آن را به معنی موزون و آراسته و متناسب آورده است:
ای بر تو قبای حسن چالاک
صد پیرهن از جدائیت چاک،
سعدی (ترجیعات)،
، زیرک و هوشیار و آگاه، تیزفهم، با جد و جهد، زحمتکش، خودرای، (ناظم الاطباء)، و رجوع به چست و فرز و جلد شود
لغت نامه دهخدا
چالاک
چست چابک جلد زرنگ، جای بنلد محل مرتفع
تصویری از چالاک
تصویر چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
چالاک
چست، جلد، زرنگ
تصویری از چالاک
تصویر چالاک
فرهنگ فارسی معین
چالاک
آماده، تند، تندوتیز، جلد، چابک دست، چابک، چست، زرار، زرنگ، سریع، شاطر، شهم، فرز، قبراق، بلند، موزون، زیبا، جای بلند، مکان مرتفع، دزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چالاک
زرقانی، باهوش، حیله گر، دستکاری کننده
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چالیک
تصویر چالیک
الک دولک، بازی دو یا چند نفره ای که چوب کوتاهی را روی زمین می گذارند و با چوب درازتر به آن می زند و آن را به هوا پرتاب می کنند و سایر بازیکنان باید آن چوب را در هوا بگیرند، چالیک
فرهنگ فارسی عمید
بیجک و فهرست، (ناظم الاطباء) بارنامه، نقل و انتقال از جایی به جایی، حمل بخارج، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چابکی و جلدی، (ناظم الاطباء)، سرعت، (ناظم الاطباء)، چستی، فرزی، تیزی و تندی:
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی،
حافظ،
دع التکاسل تغنم، فقد جری مثلی
که زاد راهروان چستی است و چالاکی،
حافظ،
، نشاط و شوق، (ناظم الاطباء)، طربناکی، شادمانی:
سال امسالین نوروز طربناکتر است
پارو پیرار همی دیدم اندوهگنا
این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت، با بوالحسنا،
منوچهری،
، سرکشی، بصیرت و آگاهی، تیزفهمی و کیاست و هوشیاری، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
دو پارچه چوب که کودکان بدانها بازی مخصوصی کنند الک دو لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
الک دولک
فرهنگ فارسی معین
جلدی، چابکی، چستی، زرنگی، سبکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
خفّة الحركة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
Agility, Artfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
agilité, habileté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
ловкость , хитрость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
çeviklik, kurnazlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چالاکی، زیرکی، دورویی، قابلیت مانور، دستکاری، حقّه، دزدکی کاری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
پھرتی , چالاکی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
ক্ষিপ্রতা , চতুরতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
wepesi, ujanja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
機敏さ , 巧妙さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
민첩성 , 교활함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
Beweglichkeit, Kunstfertigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
זריזות , תחכום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
चपलता , चतुराई
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
kelincahan, kepiawaian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
behendigheid, kunstvaardigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
agilidad, astucia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
agilità, astuzia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
agilidade, astúcia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
敏捷性 , 灵巧
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
zwinność, przebiegłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
спритність , хитрість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چالاکی
تصویر چالاکی
ความคล่องตัว , ความชำนาญ
دیکشنری فارسی به تایلندی