جدول جو
جدول جو

معنی چاشتگاهی - جستجوی لغت در جدول جو

چاشتگاهی
هنگام چاشت، زمان چاشت، چاشتگاه، چاشتگاهان، چاشتگه: امیر یک روز چاشتگاهی بونصررا بخواند، (تاریخ بیهقی)، روز چهارم بوقت چاشتگاهی تاریکی ظاهر شد، (قصص الانبیاء)، و موسی سه شبانه روز بود که بر کنار دریا نشسته بود چون چاشتگاهی بود گرد از سوی مصر بدیدند، (قصص الانبیاء)، بعد از یک هفته لشکر مغول هنگام چاشتگاهی دررسیدند، (جهانگشای جوینی)، و رجوع به چاشتگاه و چاشتگاهان و چاشتگه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاشتگاه
تصویر چاشتگاه
هنگام چاشت، وقت چاشت، هنگامی از روز که آفتاب برآمده باشد، هنگام چاشت خوردن، چاشتگاهی، چاشتگاهان، برای مثال بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند / به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام (فرخی - ۲۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
هنگام چاشت. وقت چاشت. زمان چاشت. چاشتگه. چاشتگاهان. هنگام خوردن چاشت. (ناظم الاطباء) : هر دو سپاه با یکدیگر برآویختند از چاشتگاه تا نماز پیشین و دست مروان را بود و خلقی از سپاه عبداﷲ را بکشتند. (ترجمه طبری).
بروز سیم نی بشب، چاشتگاه
شده پنج و ده روز از آن شهر و ماه.
فردوسی.
بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند
بچاشتگاه غمین، شادمان شدند بشام.
فرخی.
دیگر روز چاشتگاه را حصار بستند. (تاریخ سیستان). و در چاشتگاه خواجه گفت زندگانی خداوند دراز باد شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانی است چهل روزه. (تاریخ بیهقی). وقت چاشتگاه آواز کوس و طبل و بوق بخاست که تاش فراش امروز حرکت میکرد. (تاریخ بیهقی). و دوم روز و سوم روز همچنان چاشتگاه [مائده عیسی بیامدی و باز به هوا برشدی. (مجمل التواریخ).
زر بلون کاه گشت از ترس روز جشن تو
از تو روز جشن آن بیند که روز از چاشتگاه.
سوزنی.
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن
ترا هم نیمشب هم چاشتگاه است.
انوری.
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشتگاه
شامگه خود را بهفتم چرخ مهمان دیده اند.
خاقانی.
چند بار بوقت چاشتگاه دیده اند. (ترجمه محاسن اصفهان) ، جای خوردن چاشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به چاشتگاهان و چاشتگاهی و چاشتگه شود
لغت نامه دهخدا
هنگام چاشت، وقت چاشت، زمان چاشت، چاشتگاه، چاشتگاهی، چاشتگه:
بامدادان برچکک، چون چاشتگاهان بر شخج
نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه،
منوچهری،
و رجوع به چاشتگاه و چاشتگاهی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
وهمی. مبهم
لغت نامه دهخدا
تیره ای از ایل طیبی از شعبه لیراوی از ایلات کوه کیلویۀ فارس، (جغرافی سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
هنگام چاشت. زمان چاشت. وقت چاشت. چاشتگاه. چاشتگاهان. چاشتگاهی:
با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آنزمانک
بر فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ.
عسجدی.
چرخ از سموم گرمگه زاده وبا هر چاشتگه
دفع وبا را جام شه یاقوت کردارآمده.
خاقانی.
صبحدم رانده ز منزل تشنگان ناشتا
چاشتگه هم مقصد و هم چشمه هم خوان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاشتگاه
تصویر چاشتگاه
موقع صبحانه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتباهی
تصویر اشتباهی
بد گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاشتگاه
تصویر چاشتگاه
ظهر، نزدیک ظهر
فرهنگ فارسی معین