جدول جو
جدول جو

معنی چارگنبد - جستجوی لغت در جدول جو

چارگنبد
(گُمْ بَ)
از قرای کوهستان سیرجان است. بعضی از ایلات در مزارع این قریه ییلاق مینمایند. شاه شجاع بعد از ملاقات با کلومیر حسین بفتح و فیروزی امیدوار شده عزیمت شیراز نمود و در چارگنبد نزول کرد و ازاینجا بطرف مقصود راند. (مرآت البلدان ج 4 ص 51)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چارشنبه
تصویر چارشنبه
چهارشنبه، از روزهای هفته، روز پنجم از روزهای هفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاربند
تصویر چاربند
چهاربند، برای مثال برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفت چرخ بلند (نظامی۵ - ۷۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ گُمْ بَ)
از بلوکات ناحیۀ سیرجان و پاریز در ایالت کرمان و مرکز آن تکیه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ گُمْ بَ)
طایفه ای از ایل بچاقچی کرمان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95). طایفه ای از ایل بچاقچی از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 120 خانوار است. مسکن ایشان چهارگنبد است و در زمستان متفرق میشوند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ)
نام شهری بر شمال آسیه الصغری بساحل دریای سیاه
لغت نامه دهخدا
(شَ شَمْ بَ / بِ)
چهارشنبه. نام روز پنجم از هفته که بتازی اربعاء گویند. (ناظم الاطباء). نام روزی از روزهای هفته که بین سه شنبه و پنجشنبه است. اربعاء:
بشد چارشنبه هم از بامداد
بدین باغ کامروز باشیم شاد.
فردوسی.
ستاره شمر گفت بهرام را
که در چارشنبه مزن گامرا.
فردوسی.
چارشنبه که از شکوفۀ مهر
گشت پیروزه گون سواد سپهر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ گُمْ بَ)
قریه ای است بچهارفرسنگی مشرق شهر داراب. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(طِ گُمْ بَ)
نام بنای مکعب آجری است که رابینو از آن یاد کرده و در حوالی سمسکنده واقع در شش میلی شمال شهر ساری و نزدیک جادۀ شاه عباس واقع بوده است. رجوع به مازندران و استراباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 87 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چهار تا. چهار هنگام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کنایه از دنیا و عالم باشد. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از عناصر اربعه میباشد. (آنندراج) :
برون جست از این گنبد چاربند
فرس راند بر هفت چرخ بلند.
نظامی.
، چهار مفصل که دو دست و دو پای را به تن پیوندد. مفصل دو دست و دو پا که به تنه پیوندند. پیوند گاه چهارگانه تنه به دو دست و دو پا. مجموع مفاصل دو دست و دو پا که به تنه پیوندند. مفصل دو پای از طرف زیرین و مفصل دو دست هم از بالا. مجموع پیوندگاه دوپا و دو دست به تن. چارپیوند گاه دو دست و دو پا به تنه، ریسمان یا طنابی که سوار کار را بر اسب بندند. چاربندی:
به جوی زر نیازمندی چند
هفت قفلی و چاربندی چند.
نظامی (هفت پیکر).
به کزین رهزنان کناره کنی
بر خود این چاربند پاره کنی.
نظامی (هفت پیکر).
، میان کمر. (ناظم الاطباء).
- چاربند قایم، در ورزش،فرمانی است که استاد ورزش به ورزش کنندگان دهد
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
از پهلوی ارگ پت، از پارسی باستان ارگ پات ، ارگبذ. رئیس ارگ. رئیس قصر. کوتوال. دژبان. یکی از مناصب بزرگ عهد ساسانیان. معرب آن ارجبد است. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه رشید یاسمی ص 51، 65، 81) (ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2529). ارگ پت. ارگ پات. رجوع به ارجبد و ارگ پات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چار بند
تصویر چار بند
کنایه از دنیا و عالم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس ارگ رئیس قصر کوتوال دژبان (یکی از شغلها و منصبهای بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارگبد
تصویر ارگبد
((اَ بَ))
رییس ارگ، دژبان (یکی از شغل ها و منصب های بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان)
فرهنگ فارسی معین
به بغل و پهلو خوابیدن با جمع کردن زانوها، دوبیتی خوانی
فرهنگ گویش مازندرانی