جدول جو
جدول جو

معنی چارکل - جستجوی لغت در جدول جو

چارکل
نام مرتعی در حومه ی شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چارک
تصویر چارک
یک چهارم چیزی، یک چهارم من، معادل ده سیر، ۷۵۰ گرم، یک چهارم ذرع، معادل چهار گره
رونده، چاووش، نقیب قافله
فرهنگ فارسی عمید
(جُ)
چارجامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
قریه ای است از قرای قدیم النسق. از آب قنات مشروب میشود. هوایش ییلاقی است و قلیلی رعیت دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 50)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
ده کوچکی است از دهستان پل رودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان که 40 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مخفف چهاریک. ربع. یک چهارم. یک حصه از چهار حصه، چهاریک من (ده سیر) چهاریک ذرع. (ده گره) ربع یک من. یک چهارم من، ربع یک ذرع. یک چهارم ذرع، ده سیر (در تداول عامه) ، پنجاه (مخفف پنجاه درم که یک چهارم من تبریز باشد). و رجوع به ربع و چاریک و چهاریک شود
چاووش. (برهان). نقیب قافله. (برهان) :
به یک دم هر دو تن از جا بجستند
چو چارک چوب در بیچاره بستند.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قریه ای است از قرای توابع بلوک لارستان فارس در کنار بحرالعجم واقع و جزو بنادر محسوب میشود. اهالی آنجا و اکثر لارستان شافعی مذهب می باشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 50) و مؤلف فارسنامه ذیل ’ناحیۀ شیب کوه لارستان’ نویسد: قصبۀ این ناحیۀ ’بندر چارک’ است بمسافت بیست و پنج فرسخ از شهر لار دور افتاده است... و رجوع به جغرافی سیاسی کیهان ص 483 شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
چهارقل. چهارسورۀ قرآن کریم که هر یک از آن چهار با کلمه ’قل’ آغاز میشود و عبارتند از: قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الفلق، قل اعوذ برب الناس، قل یا ایها الکافرون. مجموع چهار سورۀ قل یا ایها الکافرون، قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق. چهار سوره از سوره های قرآن کریم بنام: سورۀ کافرون (قل یا ایها الکافرون) ، سورۀ اخلاص (قل هواﷲ احد) ، سورۀ ناس (قل اعوذ برب الناس) ، سورۀ فلق (قل اعوذ برب الفلق) :
هر زمان پیش شاه داد و ستم
چارقل بر چهارطبع بدم.
سنایی.
پس در این راه با سلاسل و غل
چارقل حرز تو ز دیومه کل (؟!).
سنایی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
اصطلاح شنا
لغت نامه دهخدا
(کِ)
چرکین. شوخگین:
هم از اینسان بعید خواهی رفت
شوخگن جبه چارکن دستار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ / کِ)
چهاریک آجر. نصف نیمۀ آجر. در اصطلاح بنایان قطعۀ شکسته ای از آجر است که تقریباًبرابر چهاریک آجر باشد. شکسته آجر. یک چهارم آجر
لغت نامه دهخدا
(گُ)
قسمی از داغ. (آنندراج) :
ز تعلیمیش پختۀ چارجل
بود نزد فارس خط چارگل.
ملاطغرا (در تعریف براق، از آنندراج).
، کنایه از نقش پای سگ. (آنندراج) ، چهارگل خودرو چون بنفشه و پنیرک و کدو و نیلوفر که جوشاندۀ آنها جنبۀ داروئی دارد و بعنوان ملّین بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
اشکال اربعۀ منطق
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارقل
تصویر چارقل
چهار سوره از قرآن کریم که هر یک از آن با کلمه (قل) آغاز میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارگل
تصویر چارگل
چهار گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارک
تصویر چارک
((رَ))
یک چهارم هر چیز، واحد وزن، یک چهارم من که معادل ده سیر یا 750 گرم می باشد، یک چهارم زرع که معادل چهار گره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارک
تصویر چارک
چاووش، نقیب قافله
فرهنگ فارسی معین
ربع، یک چهارم، چاوش، نقیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدا کردن پنبه ی مرغوب از نامرغوب که پس از چیدن صورت پذیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
بسته بندی حنا، چوب های کلفتی که برای کف اتاق به کار رود.، هفتصد و پنجاه گرم برابر با یک چهارم من، یک چهارم آجر خشت
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشانده ی گیاهی که مصرف دارویی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
به اندازه ی یک پابیل، مقیاس وزن برابر سه چهارم کیلوگرم و در مقیاس متریک یک چهارم.، گورکن
فرهنگ گویش مازندرانی