یاری، مدد، برای مثال به هرحال خواهند از او یاررس / که او را جهان دار یار است و بس (فردوسی - لغت نامه - یاررس)، کسی که به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند، یاری دهنده، مددکار، یاری رس
یاری، مدد، برای مِثال به هرحال خواهند از او یاررس / که او را جهان دار یار است و بس (فردوسی - لغت نامه - یاررس)، کسی که به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند، یاری دهنده، مددکار، یاری رس
چهارفصل. چارموسم. چارهنگام. چارفصل سال. بهار و تابستان و پائیز و زمستان. ربیع و صیف و خریف و شتاء: در چنین فصل تا ب خانه شاه داشته طبع چارفصل نگاه. نظامی. آنچه مقصود شد در این پیکار چارفصل است به ز فصل بهار. نظامی
چهارفصل. چارموسم. چارهنگام. چارفصل سال. بهار و تابستان و پائیز و زمستان. ربیع و صیف و خریف و شتاء: در چنین فصل تا ب خانه شاه داشته طبع چارفصل نگاه. نظامی. آنچه مقصود شد در این پیکار چارفصل است به ز فصل بهار. نظامی
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
چهار تک خال، چهار ورق قمار در بازی ’آس’ که بر هر یک شکل خال نقش شده باشد، چهار ورق برنده در بازی ’آس’ که بر چهار شاه و چهار بی بی و چهار سرباز و چهار لکات مقدم است، - چار شاهش به چار آس خوردن، بقویتر از خودی مصادف شدن، بحیله و چاره ای رساتر از چارۀ خود دچار گشتن، رجوع به آس شود
چهار تک خال، چهار ورق قمار در بازی ’آس’ که بر هر یک شکل خال نقش شده باشد، چهار ورق برنده در بازی ’آس’ که بر چهار شاه و چهار بی بی و چهار سرباز و چهار لکات مقدم است، - چار شاهش به چار آس خوردن، بقویتر از خودی مصادف شدن، بحیله و چاره ای رساتر از چارۀ خود دچار گشتن، رجوع به آس شود
موریس (1862- 1923 میلادی). نویسندۀ فرانسوی، متولد در شارم. وی در نوشته های خود تحلیلی دقیق و ظریف بکار میبرد و نویسندۀ لیریسم عالی مقامی بود. آثارش عبارتند از: آموری و دولوری ساکروم، و مرگ و غیره. وی از مرحلۀ خودبینی پا فراتر گذاشته، به ستایش زمین و گذشتگان و وطن پرستی قدم نهاد
موریس (1862- 1923 میلادی). نویسندۀ فرانسوی، متولد در شارم. وی در نوشته های خود تحلیلی دقیق و ظریف بکار میبرد و نویسندۀ لیریسم عالی مقامی بود. آثارش عبارتند از: آموری و دولوری ساکروم، و مرگ و غیره. وی از مرحلۀ خودبینی پا فراتر گذاشته، به ستایش زمین و گذشتگان و وطن پرستی قدم نهاد
چهارنفس. نفس اماره، نفس لوامه، نفس ملهمه، نفس مطمئنه. (آنندراج). چارنفس اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه: به چارنفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت به یک رقیب و دو فرع و سه نوع وچار اسباب. خاقانی
چهارنفس. نفس اماره، نفس لوامه، نفس ملهمه، نفس مطمئنه. (آنندراج). چارنفس اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه: به چارنفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت به یک رقیب و دو فرع و سه نوع وچار اسباب. خاقانی
نوعی از نوازش ساز که بهندی چوتالا گویند. (آنندراج). نوعی از نواختن ساز. (ناظم الاطباء). قسمی نواختن ضرب است، نوعی از نواختن ضرب که در زورخانه معمول است، نوعی از اشغال صوفیان. (آنندراج) ، کنایه از تراشیدن موی ریش و بروت و ابرو که بعضی قلندران کنند. (آنندراج). و چهار ضرب ابدال نیز همین است. (آنندراج) : در چارضرب، ابدال، ابرو تراشد از رو تا هیچکس نگوید بالای چشمت ابرو. ابراهیم ادهم (از آنندراج). مه تازه گدای شرق و غرب است در زیر تراش چارضرب است. زلالی (از آنندراج). - لعن چارضرب، نوعی لعن که شیعیان متعصب کنند. ، حساس هوشیار مانند برده. (ناظم الاطباء)
نوعی از نوازش ساز که بهندی چوتالا گویند. (آنندراج). نوعی از نواختن ساز. (ناظم الاطباء). قسمی نواختن ضرب است، نوعی از نواختن ضرب که در زورخانه معمول است، نوعی از اشغال صوفیان. (آنندراج) ، کنایه از تراشیدن موی ریش و بروت و ابرو که بعضی قلندران کنند. (آنندراج). و چهار ضرب ابدال نیز همین است. (آنندراج) : در چارضرب، ابدال، ابرو تراشد از رو تا هیچکس نگوید بالای چشمت ابرو. ابراهیم ادهم (از آنندراج). مه تازه گدای شرق و غرب است در زیر تراش چارضرب است. زلالی (از آنندراج). - لعن چارضرب، نوعی لعن که شیعیان متعصب کنند. ، حساس هوشیار مانند برده. (ناظم الاطباء)
نام چاه بقیۀ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). گویند چاهی است، بنا بر قول دیگر قریه ای است در یمامه که آنرا فلج نامند و نظر بر قول دیگر دیاری است برای طایفۀ ثمود. (از معجم البلدان). نام چاه بقیۀ ثمود که پیغمبر خودرا تکذیب و در آن چاه دفن کردند. (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. - اصحاب رس، اهل رس. اهل الرس: تا به قرآن قصۀ اصحاب رس خوانده شود بی وسن بادا بداندیش تو اندر قعر رس. سوزنی. و رجوع به اصحاب رس در جای خود و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی و ترکیب اهل الرس در ذیل همین ماده شود. - اهل الرس، اصحاب رس. قوم یا اهل رس ثمود که پیغمبر خود را تکذیب کردند و به چاه رس انداختند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به رس و ترکیب اصحاب رس در ذیل همین ماده شود
نام چاه بقیۀ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). گویند چاهی است، بنا بر قول دیگر قریه ای است در یمامه که آنرا فلج نامند و نظر بر قول دیگر دیاری است برای طایفۀ ثمود. (از معجم البلدان). نام چاه بقیۀ ثمود که پیغمبر خودرا تکذیب و در آن چاه دفن کردند. (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. - اصحاب رس، اهل رس. اهل الرس: تا به قرآن قصۀ اصحاب رس خوانده شود بی وسن بادا بداندیش تو اندر قعر رس. سوزنی. و رجوع به اصحاب رس در جای خود و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی و ترکیب اهل الرس در ذیل همین ماده شود. - اهل الرس، اصحاب رس. قوم یا اهل رس ثمود که پیغمبر خود را تکذیب کردند و به چاه رس انداختند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به رس و ترکیب اصحاب رس در ذیل همین ماده شود
نام یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان. در باختر شهداد واقع است و حدود آن به شرح زیر است: از شمال به دهستان حرجند، از خاور به دهستان حومه شهداد، از جنوب به دهستان سیرچ، از باختر به دهستان حرجند و درختنگان. وضع طبیعی آن کوهستانی است. محصول عمده اش غلات و خرماست. شغل اهالی کشاورزی است. این دهستان از 19 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 1257 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان. در باختر شهداد واقع است و حدود آن به شرح زیر است: از شمال به دهستان حرجند، از خاور به دهستان حومه شهداد، از جنوب به دهستان سیرچ، از باختر به دهستان حرجند و درختنگان. وضع طبیعی آن کوهستانی است. محصول عمده اش غلات و خرماست. شغل اهالی کشاورزی است. این دهستان از 19 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 1257 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
درد زاهو. درد وضع حمل زنان. درد شدید زن هنگام وضع حمل. آخرین و سخت ترین درد بچه زائیدن زنان. سخت ترین درد زه نزدیک به زادن. موقع سخت درد زه. درد شدید زایمان
درد زاهو. درد وضع حمل زنان. درد شدید زن هنگام وضع حمل. آخرین و سخت ترین درد بچه زائیدن زنان. سخت ترین درد زه نزدیک به زادن. موقع سخت درد زه. درد شدید زایمان
اطاقی که چار در داشته باشد. اطاقی دارای چهار در. خانه چاردری: عیسی ز چاردری با جمله جمع رسل پیش آمده بادب کرده سلام ادا. مجیر بیلقانی (در وصف معراج رسول). ، کنایه است از عالم. (از ناظم الاطباء) ، کنایه است از عناصر اربعه. (از مجموعۀ مترادفات ص 251)
اطاقی که چار در داشته باشد. اطاقی دارای چهار در. خانه چاردری: عیسی ز چاردری با جمله جمع رسل پیش آمده بادب کرده سلام ادا. مجیر بیلقانی (در وصف معراج رسول). ، کنایه است از عالم. (از ناظم الاطباء) ، کنایه است از عناصر اربعه. (از مجموعۀ مترادفات ص 251)
اسم عمارت حکومتی بندر بوشهر و آن عمارتی است که در چهار ضلع آن چهار برج ساخته و بهمین مناسبت به این اسم موسوم گردیده است. شیخ نصرخان از طایفۀ آل مذکور که سمت مصاهرت مرحوم حسنعلی میرزای فرمانفرما ولد خاقان خلدآشیان فتحعلی شاه طاب ثراه را داشته و هنوز از خانوادۀ او در بندر بوشهر هستند این عمارت را در عهد خاقان مغفور مبرور بنا نموده است و بعد خرابی بهمرسانیده در عهد ناصرالدین شاه سنگ بستی در کنار مرداب که غاوی مینامندساخته شده و مخارج بسیاری کرده اند و دهنۀ چاربرج گردیده. در زمان حکومت مرحوم مؤیدالدوله طهماسب میرزا ولد مرحوم محمد علی میرزا بالاخانه ای رو به غاوی و دوبری شهر بنا نموده اند که در حقیقت یک ضلع یعنی یک برج از این چهار برج محسوب میشود و تقریباً منزل شخصی حاکم بندر بوشهر همان بالا خانه است: در تاریخ فارس تألیف میرزا جعفرخان خورموجی در ذکر بندر بوشهر مسطور است، ’که در اواخر دولت نادری شیخ ناصرخان ابومهیری که از اعراب نجد و در جهازات نادرشاهی ناخدایی با اعتبار بود شهر را بانی و صاحب اختیار آمد چون سه سمت بحر و یک طرف متصل براست سمت خشکی را حصنی حصین و بروجی رصین برافراشت’ ممکن است بنای چاربرج را نیزهمین شیخ ناصرخان کرده باشد. (مرآت البلدان ج 1)
اسم عمارت حکومتی بندر بوشهر و آن عمارتی است که در چهار ضلع آن چهار برج ساخته و بهمین مناسبت به این اسم موسوم گردیده است. شیخ نصرخان از طایفۀ آل مذکور که سمت مصاهرت مرحوم حسنعلی میرزای فرمانفرما ولد خاقان خلدآشیان فتحعلی شاه طاب ثراه را داشته و هنوز از خانوادۀ او در بندر بوشهر هستند این عمارت را در عهد خاقان مغفور مبرور بنا نموده است و بعد خرابی بهمرسانیده در عهد ناصرالدین شاه سنگ بستی در کنار مرداب که غاوی مینامندساخته شده و مخارج بسیاری کرده اند و دهنۀ چاربرج گردیده. در زمان حکومت مرحوم مؤیدالدوله طهماسب میرزا ولد مرحوم محمد علی میرزا بالاخانه ای رو به غاوی و دوبری شهر بنا نموده اند که در حقیقت یک ضلع یعنی یک برج از این چهار برج محسوب میشود و تقریباً منزل شخصی حاکم بندر بوشهر همان بالا خانه است: در تاریخ فارس تألیف میرزا جعفرخان خورموجی در ذکر بندر بوشهر مسطور است، ’که در اواخر دولت نادری شیخ ناصرخان ابومهیری که از اعراب نجد و در جهازات نادرشاهی ناخدایی با اعتبار بود شهر را بانی و صاحب اختیار آمد چون سه سمت بحر و یک طرف متصل براست سمت خشکی را حصنی حصین و بروجی رصین برافراشت’ ممکن است بنای چاربرج را نیزهمین شیخ ناصرخان کرده باشد. (مرآت البلدان ج 1)