چهارشنبه. نام روز پنجم از هفته که بتازی اربعاء گویند. (ناظم الاطباء). نام روزی از روزهای هفته که بین سه شنبه و پنجشنبه است. اربعاء: بشد چارشنبه هم از بامداد بدین باغ کامروز باشیم شاد. فردوسی. ستاره شمر گفت بهرام را که در چارشنبه مزن گامرا. فردوسی. چارشنبه که از شکوفۀ مهر گشت پیروزه گون سواد سپهر. نظامی
چهارشنبه. نام روز پنجم از هفته که بتازی اربعاء گویند. (ناظم الاطباء). نام روزی از روزهای هفته که بین سه شنبه و پنجشنبه است. اربعاء: بشد چارشنبه هم از بامداد بدین باغ کامروز باشیم شاد. فردوسی. ستاره شمر گفت بهرام را که در چارشنبه مزن گامرا. فردوسی. چارشنبه که از شکوفۀ مهر گشت پیروزه گون سواد سپهر. نظامی
نام روز پنجم هفته و آن میان سه شنبه و پنجشنبه است: چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتگینی خور تا به عافیت گذرد. منوچهری. رجوع به چارشنبه شود. - امثال: از خر می پرسند چهارشنبه کی است !. شب های چهارشنبه هم غش میکند. شنبه و چهارشنبه اش یکی شده، سعد و نحس یا نیک و بد او درهم شده است. فلان چهارشنبه پول پیدا کرده است،یعنی به مراد و آرزو رسیده است. سعادت یافته است. یکی چهارشنبه پول گم میکند و دیگری (یکی دیگر) پیدا میکند، در یک زمان یکی به خوشبختی میرسد یکی به بدبختی در علم احکام نجوم، رب آن عطارد است. (یادداشت مؤلف)
نام روز پنجم هفته و آن میان سه شنبه و پنجشنبه است: چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتگینی خور تا به عافیت گذرد. منوچهری. رجوع به چارشنبه شود. - امثال: از خر می پرسند چهارشنبه کی است !. شب های چهارشنبه هم غش میکند. شنبه و چهارشنبه اش یکی شده، سعد و نحس یا نیک و بد او درهم شده است. فلان چهارشنبه پول پیدا کرده است،یعنی به مراد و آرزو رسیده است. سعادت یافته است. یکی چهارشنبه پول گم میکند و دیگری (یکی دیگر) پیدا میکند، در یک زمان یکی به خوشبختی میرسد یکی به بدبختی در علم احکام نجوم، رب آن عطارد است. (یادداشت مؤلف)