جدول جو
جدول جو

معنی چارخم - جستجوی لغت در جدول جو

چارخم
(خُ)
خمهای چهارگانه رنگرزی. چهارخم دکان رنگ رزی که رنگرز رنگهای مختلف را در آنها میریزد:
این سه گز خاک و پهنی تو گزی
چارخم در دکان رنگرزی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
چارخم
(خَ)
فنی است از کشتی. (آنندراج). نام فنی در کشتی گیری. (ناظم الاطباء) :
نهد دست و پا چون به پشت و شکم
نهد نام این شیوه را چار خم.
اعجاز اصفهانی (درصفت کیسه مال حمام از آنندراج).
، کمان را چون گوش تا گوش کشند گویندچارخم شد. (آنندراج) :
سرکش به یک دو ضرب نگیرد فروتنی
تا زور ما ندید کمان، چارخم نشد.
ملاطغرا (از آنندراج).
بیک خمی ز کمان دو ابروت مردم
کرشمه ات اگرش چارخم کند چه علاج.
ملاطغرا (از آنندراج).
بر سر زانوی قدرش کمان حلقۀ افلاک چارخم. (تاج المدایح از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چارتخم
تصویر چارتخم
چهارتخم، جوشاندۀ دارویی مرکب از بارهنگ، بهدانه، سپستان و قدومه که برای تسکین سرفه و درد سینه مفید است
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
مزرعه ای است از سیستان، قدیم النسق سکنۀ این مزرعه شصت و پنج نفر میباشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 44)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
چارعنصر. آب و باد و خاک و آتش:
و آن پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چارخصمشان به یکی خانه اندرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
نعت تفضیلی از رخم. نرم تر. ملایم تر (چنانکه آواز).
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چهارم. رابع. رابعه. و رجوع به چهارم شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چارق. کفش درشت روستایی. نوعی پای افزار که دهقانان و روستائیان در پای کنند:
سواران ولی بر نمد زین چارخ
شجاعان ولیکن بفسق و بساغر.
عمعق بخارایی.
و رجوع به چارق و چارغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارتخم
تصویر چارتخم
چهار تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخم
تصویر ارخم
تن سیاه و سر سپید (از گونه های اسپ) سیاسپید
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی در نزدیک روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای شکنجه که فرد را روی تخته یا زمین قرار داده و با کوبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارم
فرهنگ گویش مازندرانی